نکات

از علی‌آباد تا مازیاران

از تهران به قرق آمدیم از قرق به علی‌آباد حالا از علی‌آباد به مازیاران می‌رویم. همه به استقبال آمده بودند جز پدر! پدر که زمانی بر اثر دلتنگی در خلوت جنگل گریه می‌کرد باز هم حکیمانه و صبورانه در منزل مانده بود تا از مهمانان پذیرایی کند. چهرۀ ذوق‌زدۀ مردم تماشایی بود. صورت مهربان مادر را دیدم که کوچک شده بود. حالا فقط ذوق می‌کرد. همراهان توصیه کردند با کسی دست ندهم مبادا اتفاقی بیفتد جز مادر! تا مازیاران با مردم و اقوام برای هم دست تکان دادیم. وقتی با ماشین جانباز وارد حیاط منزل شدیم، پدر فرصت پیاده شدن نداد. با شتاب جلو آمد و از پنجرۀ ماشین بغلم کرد.
رَبَّنَا اغْفِرْ لِی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ
+نوشته شده در یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی