من این خانه را با اهلش آتش می زنم
اکنون چند ساعتی از دفن پیامبر می گذرد. در خانۀ او علی با چند تن از بنی هاشم و یاران وفادار جمع شده اند به نشانۀ نفی آنچه در سقیفه روی داده است و ناگهان فاطمه فریادهای تند عمر را شنید که من این خانه را با اهلش آتش می زنم و شنید صدایی که با شگفتی از او می پرسد گر چه در خانه فاطمه باشد؟ و عمر با همان لحن قاطع می گوید باشد. و به راستی هم غلام عمر از خانه آتش به مسجد آورده است. این فریاد رعب آور عمر است که ای علی بیرون بیا. در ِ خانه به شدت تکان می خورد و زبانه های آتش و فریادهای عمر. ناگهان فریاد فاطمه از پشت در برخاست که ای رسول خدا... گروهی بلند گریستند و گروهی لحظه ای خیره ماندند و از شرم باز گشتند. عمر که تنها مانده بود به سوی ابوبکر بازگشت و هر دو به خانۀ فاطمه آمدند ابتکار ِ نرم و خاموش به دست ابوبکر است تا او با تیغ ببرد و این با پنبه. فاطمه تنها کنار در ایستاده بود گویی می خواهد از علی که سخت تنها مانده حمایت کند. اجازه خواستند تا وارد شوند فاطمه اجازه نداد علی از فاطمه تقاضای ورود آن ها را کرد و وارد شدند. ابوبکر آغاز به سخن کرد که ای دختر رسول خدا تو پیش من از دخترم عایشه محبوب تری آن روز که پدر تو مرد دوست داشتم من می مردم و اگر حق و میراث رسول خدا را از تو باز گرفتم از آن رو بود که از او شنیدم که می گفت ما پیامبران ارث نمی گذاریم، آن چه از ما می ماند صدقه است. گفت و ساکت شد و عمر نیز همچنان ساکت. فاطمه بی آن که در پاسخ لحظه ای تردید کند فریاد زد اگر سخنی از رسول خدا برای شما دو نفر نقل کنم آن را اعتراف می کنید؟ یکصدا گفتند آری. گفت شما را به خدا آیا از رسول خدا نشنیدید که می گفت خشنودی فاطمه خشنودی من است و خشم فاطه خشم من؟ هر دو گفتند آری شنیده ایم. فرمود پس شما دو تن مرا به خشم آوردید و اگر رسول خدا را ببینم از شما دو نفر شکایت می کنم. ابوبکر گریه کنان برخاست و به دنبالش عمر وارد مسجد شد و بر سر جمع فریاد زد. اما کارگزاران و مصلحت اندیشان او را قانع کردند که صلاح امت نیست شما کنار بروید و او پذیرفت و دست به کار نصرت اسلام وسنت رسول خدا شد! و نخستین تصمیمی که گرفت مصادرۀ فدک بود.
فاطمه فاطمه است، دکتر علی شریعتی، صفحه ۱۱۷، برداشت آزاد
فاطمه فاطمه است، دکتر علی شریعتی، صفحه ۱۱۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی