خدمت به گرگ
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود. از لک لک خواست در مقابل اجرتی که به او میدهد استخوان را از گلویش بیرون بیاورد. لک لک سر در دهان گرگ کرد و استخوان را بیرون آورد، سپس طلب اجرت کرد. گرگ گفت: همینکه سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی کافی نیست؟ اجرت دیگری میخواهی؟
خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق محتشمی، صفحه ۴۳۴، برداشت آزاد [اینجا]
هدیه به گربه
خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق محتشمی، صفحه ۴۳۴، برداشت آزاد [اینجا]
هدیه به گربه
+نوشته شده در دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۴:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی