گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت [ایرج میرزا]
شبها بر گاهواره من/ بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پابهپا برد/ تا شیوۀ راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم/ الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من/ بر غنچۀ گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست/ تا هستم و هست دارمش دوست
شبها بر گاهواره من/ بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پابهپا برد/ تا شیوۀ راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم/ الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من/ بر غنچۀ گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست/ تا هستم و هست دارمش دوست
برچسبها: پادکست
+نوشته شده در دوشنبه ۸ دی ۱۴۰۴ ساعت ۷:۲ ق.ظ توسط اشرفی
|