نکات

 بلبلی را که همین با گل بستان کار است

بی‌گلش دیدن گلزار عجب دشوار است
غرض از بودن باغ است همين ديدن گل/ورنه هر شوره زمينی که بود پر خار است
چمن و غير چمن هر دو بر آن مرغ بلاست/که غم هجر گلی دارد و در آزار است
خود چه فرق است از آن خار که بر چوب گل است/تا از آن خار که پرچين سر ديوار است
زحمت خار بود راحت بلبل اما/نه به هر فصل، در آن فصل که گل در بار است
هر چه جز گل همه خار است چو بلبل نگرد/اندکی غيرت اگر خود بودش مسمار است
شرط عشق است اگر يار بگويد که مبين/چشم خود را نهی انگشت که امر از يار است
قل ان کننم تحبون الله فاتبعونی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۵ ق.ظ توسط اشرفی