ره چنان رو که رهروان رفتند
من جلو افتادم و جهالت پشت سرم، تا به بالای کوه رسیدیم. گفت: بیا پنج فرسنگ راه را برای تو یک فرسنگ کنم. در علم هندسه روشن است که هر چه قوس از نصف دایره بزرگتر باشد وتر آن کوتاهتر است. اگر از وتر این راه قوسی بگذریم، راه نزدیکتر می شود. گفتم: شاهراه از کثرت ماره شاهراه شود. عقلا گفتهاند: ره چنان رو که رهروان رفتند. آنها دیوانه بودند که راه دراز را اختیار کردند؟ گفت: عجب بیشعور بودهای تو! شاعر یاوهگو را عاقل پنداشتهای؟ مردمی که از آن راه رفتهاند، مال داشتند، بار داشتند، زن و بچه داشتند. اما چرا من و تو که دو پیادۀ آسمان جلّیم راه کوتاه را نرویم؟ من احمق شدم از درّه سرازیر شدیم و از طرف دیگر بالا آمدیم اما درۀ عمیقتری پیدا شد و همینطور درّه به درّه رفتیم. آقای جهالت به استهزا به حال من میخندید. و ما به جای پنج فرسنگ ده فرسنگ راه رفتیم.
سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه ۵۰، برداشت آزاد
شرط عشق جنون است
سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه ۵۰، برداشت آزاد
شرط عشق جنون است
+نوشته شده در یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۵:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی