نکات

تفوّق بر اقران

در مسیر راه چند نفر از طلاب علوم دینی را دیدم که با آنها آشنا بودم. هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم. به دامنۀ کوهی رسیدیم. در پایین کوه راه همواری بود اما من دلم خواست از بالای کوه بروم. چون در اوایل طلبگی در جهان مادی طالب بلند آوازگی و تفوّق بر اقران بودم. رو به بالای کوه رفتیم. اما دو سه مرتبه سنگ زیر پایم لغزید و نزدیک بود به ته دره بیفتم. سیاه به من خندید و گفت: «من استکبر وضعه الله و من استعلا ارغم الله انفه» به چمنزار رسیدم و هادی را که روح من بود در اینجا ملاقات کردم.
سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه ۵۷، برداشت آزاد
عبادت خدا به جای سجده بر آدم
+نوشته شده در یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی