نکات

خاصیت مراوده

هادی گفت: امشب که جمعه است نزد اهلبیت خود برو شاید برایت خیراتی کنند و اسباب تو در این سفر بیشتر شود. گفتم: من از آنها مأیوسم. اندیشۀ آنان از شخصیت خودشان تجاوز نمی کند. هفتۀ اول که فراموشم نکرده بودند روح عملشان برای خودشان بود حالا که فراموش هم شده ام. گفت: برخیز و برو تا خداوند همین رفتن تو را سبب یادآوری آنها قرار دهد. رفتم، دیدم از آن عزتی که در زمان من داشتند فرود آمده اند، در خانه بسته شده، کسی به یاد آن ها نیست، معاششان مختل شده و بچه ها ژولیده و پژمرده شده اند. دلم به حالشان سوخت. دعا کردم خدایا بر این ها رحم کن. عیالم نیز یادی از زمان آسودگی خود کرد و بر من رحمت فرستاد. نزد هادی برگشتم. دیدم اسبی با زین مرصع و لجام طلا در قصر بسته است. هادی تبسم کرد و گفت: عیالت برای تو فرستاده است. ببین یک رفتن تو چگونه باعث خیرات برای جمعی شد! در جهان غافلند از خواص مراوده/سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه69 برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی