صعصعة بن صوحان
روز بيستم ماه رمضان مردم به كوفه هجوم آوردند تا حضرت را زيارت كنند. امام ديگر حال حرف زدن نداشت. امام مجتبى عليه السلام جلوی در آمد و فرمود: برويد، پدرم طاقت ملاقات ندارد. همه رفتند فقط «صعصعة بن صوحان» ماند. امام حسن كنار بستر پدر آمد. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، پرسيد: حسن جان! چرا صداى گريه مى آيد؟ امام مجتبى فرمود: صعصعة بن صوحان پشت در مانده، صورتش را روى ديوار گذاشته، گريه مى كند. به او گفتم: برو، مى گويد: من طاقت ندارم بروم. فرمود: حسن جان! در را باز كن تا بيايد. امام مجتبى عليه السلام در را باز كردند، صعصعة آمد، صورتش را روى بستر على گذاشت. بعد از چند لحظه كه على(ع) به هوش آمد و چشم باز كرد، فوراً گفت: مولاى من «عظنى» مرا موعظه كن! امام فرمود: صعصعة! دیروز رئيس شما بودم؛ امروز گرفتار بسترم؛ فردا اسير قبر...
انصاریان، برداشت آزاد
عذرخواهی صوحان بن صعصعه از امام سجاد
انصاریان، برداشت آزاد
عذرخواهی صوحان بن صعصعه از امام سجاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی