سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟/یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟...
«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست/در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»...
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم/شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم/نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم/همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
هر که را عشق نباشد نتوان زنده شمرد/وانکه جانش ز محبت اثری یافت نمرد...
سعدیا! نیست به کاشانه ی دل غیر تو کس/تا نفس هست به یاد تو بر آریم نفس...
«من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟/سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند/طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند/وانکه او را کند انکار به شیطان ماند
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند/داستانی است که بر هر سر بازاری هست» [بهار]
«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست/در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»...
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم/شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم/نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم/همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
هر که را عشق نباشد نتوان زنده شمرد/وانکه جانش ز محبت اثری یافت نمرد...
سعدیا! نیست به کاشانه ی دل غیر تو کس/تا نفس هست به یاد تو بر آریم نفس...
«من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟/سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند/طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند/وانکه او را کند انکار به شیطان ماند
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند/داستانی است که بر هر سر بازاری هست» [بهار]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۵:۳ ب.ظ توسط اشرفی