نکات

آن درایت است و این روایت

شیخ مفید در جلسۀ درس ابویاسر شرکت می کرد. ابویاسر که از پرسش های شیخ عاجز شده بود گفت چرا پای درس علی بن عیسی رمانی نمی روری؟ شیخ می گوید: وقتی وارد مجلس رمانی شدم پر از دانشمندان و فضلا بود. همان دم در نشستم. به تدریج که مجلس خلوت تر می شد من جلوتر می رفتم. تا اینکه مردی بصری وارد شد و از رمانی پرسید: نظر شما در باره داستان غار و حدیث غدیر چیست؟ رمانی گفت آن درایت است و مسلّم و این روایت است و منقول. و آنچه از درايت به دست آيد از روايت مستفاد نگردد. مرد نتوانست پاسخی بدهد و رفت. من جلوتر رفتم و اجازۀ سؤال خواستم و گفتم: نظر شما در بارۀ کسی که بر امام عادل خروج کند چیست؟ گفت کافر است. دوباره گفت: نه، فاسق است. گفتم نظر شما در بارۀ علی بن ابیطالب چیست؟ گفت امام است. گفتم: نظر شما در باره جنگ جمل چیست؟ گفت طلحه و زبیر بر امام خروج کردند و بعد هم توبه کردند. گفتم اما داستان جنگ جمل درایت است و توبۀ آن دو نفر روایت. رمانی گفت همینجا بنشین تا برگردم. بعد به اندرون رفت و نامه ای نوشت و به من داد تا به استادم بدهم. استاد نامه را خواند و خندید و گفت. داستان چه بوده که رمانی تو را شیخ مفید لقب داده است؟
برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱ ق.ظ توسط اشرفی