من هیچ وقت اصرار ندارم که در هر سخنرانی، لزوماً ذکر مصیبت کنم. اگر سخن رسید به جایی که ببینم ذکر مصیبت، به خودم تحمیل کردن است و باید از جایی به جای دیگر بروم، نمی گویم. ولی اکثر، خصوصاً در ایام مصیبت و لو به طور اشاره هم شده است، ذکر مصیبت می کنم.
سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۵۸، برداشت آزاد [
اینجا]
شبستری و مزیّنی
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی
گفت: علی(ع) خلفای قبلی را فراموشاند و بعدی را به زحمت انداخت. مردم سیره و روش او را وسیله ملامت خلفا قرار میدادند.
مرتضی مطهری، بیست گفتار، صفحه ۸۲، برداشت آزاد [
اینجا]
نصیحت امام باقر به عمر بن عبدالعزیز
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی علی(ع) را دفن کردند «صعصعه» یک مشت خاک از قبر حضرت برداشت و بر سر خود ریخت. بعد دستش را روی قلبش گذاشت و شروع کرد به سخن گفتن با علی(ع): «السَّلامُ عَلَیکَ یا اَمیرَالمؤمِنینَ، لَقَد عِشتَ سعیداً وَ مِتَّ سَعیداً» علی جان چه سعادتمند زندگی کردی و چه سعادتمند از دنیا رفتی! علی جان تو در خانه خدا متولد شدی و در خانۀ خدا شهید شدی! علی جان تو چقدر بزرگ بودی و این مردم چقدر کوچک بودند! به خدا قسم اگر مردم برنامۀ تو را اجرا کرده بودند «لاکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحتِ اَرجُلِهِم» نعمتهای خدا از زمین و آسمان می جوشید. ولی افسوس که قدر تو را ندانستند و فرقت را شکافتند.
مرتضی مطهری، انسان کامل، صفحه ۱۴۶، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی
فرمود: بعد از من، مارقین(خوارج) را نکشید. اینها با قاسطین (اصحاب معاویه) فرق دارند، مارقین حق را می خواهند ولی احمقند و اشتباه کرده اند، ولی قاسطین حق را می شناسند و با آن مبارزه می کنند.
انسان کامل، مرتضی مطهری، صفحه ۱۴۴، برداشت آزاد [
اینجا]
مرگ انسایت در عاشورا
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱:۷ ب.ظ توسط اشرفی
شب بیست و یکم است و علی بعد از نیمه شب از دنیا رفته است. تا علی از دنیا میرود فوراً امام حسن، امام حسین، محمد بن حنفیّه، جناب ابوالفضل و شش هفت نفر از خواص محرمانه علی را غسل دادند و کفن کردند و در نقطهای که ظاهراً خود علی(ع) قبلاً معین کرده بود دفن کردند. صبح بیست و یکم امام حسن(ع) صورت جنازهای را تشکیل داد و به مدینه فرستاد تا مردم خیال کنند علی(ع) را بردند مدینه دفن کنند. چون اگر خوارج میدانستند به مدفن علی جسارت میکردند.
سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، مرتضی مطهری، صفحه ۵۲، برداشت آزاد [
اینجا]
هلیکوپتر خالی آیت الله خامنهای تابوت خالی دکتر علی شریعتی
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
روز بيستم ماه رمضان مردم به كوفه هجوم آوردند تا حضرت را زيارت كنند. امام ديگر حال حرف زدن نداشت. امام مجتبى عليه السلام جلوی در آمد و فرمود: برويد، پدرم طاقت ملاقات ندارد. همه رفتند فقط «صعصعة بن صوحان» ماند. امام حسن كنار بستر پدر آمد. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، پرسيد: حسن جان! چرا صداى گريه مى آيد؟ امام مجتبى فرمود: صعصعة بن صوحان پشت در مانده، صورتش را روى ديوار گذاشته، گريه مى كند. به او گفتم: برو، مى گويد: من طاقت ندارم بروم. فرمود: حسن جان! در را باز كن تا بيايد. امام مجتبى عليه السلام در را باز كردند، صعصعة آمد، صورتش را روى بستر على گذاشت. بعد از چند لحظه كه على(ع) به هوش آمد و چشم باز كرد، فوراً گفت: مولاى من «عظنى» مرا موعظه كن! امام فرمود: صعصعة! دیروز رئيس شما بودم؛ امروز گرفتار بسترم؛ فردا اسير قبر...
انصاریان، برداشت آزاد
عذرخواهی صوحان بن صعصعه از امام سجاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
ابن ملجم یکی از آن نه نفری است که میروند در مکه و آن پیمان معروف را میبندند و میگویند همه فتنهها در دنیای اسلام معلول سه نفر است. علی، معاویه و عمر عاص. ابن ملجم نامزد میشود علی(ع) را بکشد. ابن ابی الحدید می گوید: نادانی را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند تا ثوابش بیشتر باشد. ابن ملجم آمد به کوفه و مدتها در کوفه منتظر شب موعود بود. در این بین شیفتۀ «قُطام» میشود، میخواهد قتل علی را فراموش کند. وقتی با او مسأله ازدواج را در میان می گذارد، قطام میگوید: مهر من کشتن علی بن ابی طالب است. ابن ملجم تکان خورد، گفت ما میخواهیم ازدواج کنیم که خوش زندگی کنیم، کشتن علی مجالی برای ازدواج و زندگی ما نمیگذارد. گفت: اگر می خواهی به من برسی باید علی را بکشی! زنده ماندی میرسی، نماندی، هیچ!
مقتل مطهر، صفحه ۵۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
کاسهای شیر برایش آوردند، مقداری نوشید و بقیه را به قاتل داد تا گرسنه نماند.
در مروّت خود که داند کیستی؟
مقتل مطهر، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳ ق.ظ توسط اشرفی
ماه رمضان سال ۴۱ هجری است. این ماه هر شب خانهی یکی از فرزندانش افطار میکرد و از همیشه کمتر غذا میخورد. یک شب مهمان امام حسن، یک شب مهمان امام حسین، یک شب مهمان دخترش زینب، امشب هم مهمان دخترش امکلثوم بود. دیگران که به بستر رفتند، علی به مصلای خود رفت و مشغول عبادت شد. هنوز صبح نشده بود که امام حسن خدمت پدر آمد. امام فرمود: پسرم! امشب در عالم رؤیا پیغمبر را دیدم. عرض کردم: یا رسول الله ماذا لَقِیتُ مِن اُمَّتِکَ مِنَ الاَوَدِ وَ اللَّدَدِ! چه رنجی کشیدم از این امت! فرمود: علی جان نفرین کن. من هم نفرین کردم: اَبدَلَنِی الله بِهِم خَیراً مِنهُم وَ اَبدَلَهُم بی شرّاً لَهُم مِنّی خدایا مرا از اینها بگیر و کسی را بر اینها مسلط کن که شایستهی او هستند. علی(ع) بیرون آمد تا به مسجد برود. مرغابیها صدا و ناله کردند. فرمود: دَعَوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوائِحُ تَتبَعُها نَوائِحُ آنها را به حال خود بگذارید. این صدای صیحهای است که بعد از این صدای نوحهگری مردم همینجا بلند میشود. آمدند جلوی امیرالمؤمنین را گرفتند، گفتند: پدرجان! نرو. فرمود باید بروم. گفتند اجازه بدهید کسی شما را همراهی کند فرمود: نمی خواهم. نزدیک طلوع صبح بود که بالای مأذن رفت، اذان گفت و با سپیدهدم خداحافظی کرد. گفت: ای صبح! ای سپیدهدم! ای فجر! از روزی که چشم علی به دنیا باز شد، آیا صبحی بوده است که تو طلوع کرده باشی و علی خوابیده باشد؟ یعنی دیگر بعد از این علی برای همیشه میخوابد. اهلبیتِ امام همه بیدارند و نگران، که امشب چه می شود؟ ناگهان فریادی شنیدند که گفت: تَهَدَّمتُ وَاللهِ اَرکانُ الهُدی، وَ انطَسَمَت اَعلامُ التُّقی، وَ انفَصَمَت العُروَةُ الوُثقی، قُتِلَ ابنُ عَمِّ المُصطَفی، قُتِلَ الوَصیُّ المُجتَبی، قُتِلَ علیٌّ المُرتَضی...
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۲۳، صفحه ۱۲۷، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
گر تو ببینی نشناسیش باز
یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمیشد، عروسی قاسم داماد! بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری میگوید ملا حسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضیه صددرصد دروغ است.
بس که ببستند بر او برگ و ساز/ گر تو ببینی نشناسیش باز
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، جلد اول، صفحه ۲۸، برداشت آزاد [
اینجا]
آنچه تاریخ کربلا را حفظ کردتحریف واقعه با روضة الشهداءتفاوت قرآن با رسالههای عملیه
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
پروفسور ولقاريس، رئيس دانشگاه الهيات آتن میگوید: علامه جعفری هرگز كسی را محكوم نمیكرد. او قاضی نبود بلکه معلم بود.
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
این که میگویند بر روی هر گنج ماری خوابیده است، کنایه از مشکلاتی است که برای به دست آوردن موهبتهای الهی وجود دارد.
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
گالیله در بچگی علاقه به ساختن ماشین آلات بچگانه داشت. پدرش او را وادار کرد طب بخواند. اما آخر هم نبوغش را در ریاضیات و نجوم بروز داد و گفت زمین به دور خورشید میچرخد.
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه ۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۶ ب.ظ توسط اشرفی
امیرالمؤمنین(ع) به عنوان دبیر پیامبر(ص) در آغاز صفحه نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم؛ نمایندۀ قریش گفت ما بتپرستیم و با الفظ رحمان و رحیم آشنایی نداریم؛ باید به رسم عرب نوشته شود. پیامبر فرمود بنویس باسمک اللهم؛ دوباره نوشت: این پیمانی است بین محمّد رسول خدا با نماینده قریش؛ نمایندۀ قریش گفت: اگر محمّد را پیامبر خدا میدانستیم که با او نمیجنگیدیم. پیامبر فرمود بنویس: این پیمانی است بین محمّد و نمایندۀ قریش!
یکی از مواد پیمان این بود که اگر مشرکی از مکه به مدینه بگریزد، دولت اسلام موظّف است او را به قریش تحویل دهد اما اگر مسلمانی از مدینه به مکّه پناهده شود، قریش ملزم به تحویل نباشد. پیامبر پذیرفت تا خیالش از ناحیۀ قریش آسوده بماند و کارهای اساسیتری انجام دهد.
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه ۲۹، برداشت آزاد
نرمش قهرمانانه
حکم کلاه شاپو
مگر طلبکار بودی؟
حکم کت و شلوار و کراوات
پسران شیخ آقابزرگ تهرانیمؤمن مانند سنبل استامام رضا لباس زنان را تحویل دادگه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۲ ب.ظ توسط اشرفی
ناصرالدین شاه از ملکۀ انگلستان پرسید بانک انگلیس در ایران یک رئیس یک حسابدار و یک خدمتگزار بیشتر نداشت. چگونه در اندک زمانی موفقیت زیادی به دست آورد؟ ملکه پاسخ داد ملّت انگلستان اسرار موفّقیّت خود را هرگز به بیگانه نمیدهد اما من به احترام شما میگویم. ما همواره کار را از جای کوچک شروع میکنیم تا اگر سود بردیم توسعه دهیم و اگر نبردیم برگردیم.
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه ۱۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
سعد تفتازانی که از پایهگذاران فن بلاغت است از پسرش پرسید: هدفت از درس خواندن چیست؟ گفت: میخواهم مثل تو شوم. سعد گفت من میخواستم مثل امام صادق شوم، این شدم! تو نصف من هم نمیشوی!
همت بلند دار که مردان روزگار/از همت بلند به جایی رسیدهاند
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه۱۰، برداشت آزاد
اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مَعالِىَ الاُْمورِ وَ اَشْرافَها وَ يَكْرَهُ سَفْسافَها [
اینجا]
تاجر ترسنده طبع شيشه جانهر که نان از عمل خویش خورد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۳:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۳:۶ ق.ظ توسط اشرفی
جواهرالکلام، ۴۰ جلد کتاب در فقه است. وقتی فرزند صاحب جواهر را غسل دادند هوا رو به تاریکی بود. قرار شد بدنش را در یکی از بقعههای حرم امیرالمؤمنین بگذارند تا فردا دفن کنند. همان شب هم مرحوم صاحب جواهر دست از مطالعه نکشید. کنار بدن فرزندش نشست مقداری قرآن خواند و جواهر نوشت.
ابن خلدون «مقدمه بر تاریخ» را در زندان نوشت.
خواجه نصیر «شرح اشارات» را در زندان نوشت.
شهید اول «لمعه» را در زندان نوشت.
پیامبر اکرم دست پینه بستۀ کارگر را ستود.
امیرالمؤمنین «رجال الحق» را به سگان کوفه تشبیه کرد و دستور داد متفرق شوند.
رمز پیروزی مردان بزرگ، جعفر سبحانی، صفحه ۴، برداشت آزاد
تشبیه رجال الحق به سگان کوفه
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
به مرحوم محقق داماد که داماد میگویند، به خاطر این است که وقتی دختر شاه عباس صفوی به عنوان اینکه حالا یا مرحوم محقق را امتحان کنند یا راه را گم کرده بود وارد منزل محقق شد، محقق تا صبح بیشتر انگشتانش را سوزاند. صبح که شد گفت بد همسایهای بودی برای من! نه به نماز شبم رسیدم، نه به مطالعاتم. بعد هم داماد شاه شد. به مرحوم آیت الله عظمای داماد هم که داماد میگفتند، به خاطر این است که داماد مرحوم عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزۀ علمیۀ قم، بودند.
استاد فاضل هرندی، رسائل، جلسه ۷۵، دقیقه ۳۲، برداشت آزاد [
اینجا]
دربارۀ آنچه معظم له فرمودند، سندی نیافتم. گرچه شهرت، جابر ضعف سند است.
داماد و میرداماد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
یکی صورتی دید صاحب جمال/بگردیدش از شورش عشق، حال ...
گذر کرد بُقراط بر وی سوار/بپرسید کاین را چه افتاد کار؟...
چرا طفل یک روزه هوشش نبرد؟/که در صنع دیدن چه بالغ چه خرد
محقق همان بیند اندر ابل/که در خوبرویانِ چین و چگل...
سماع کاذبدر آی تا صانع بینیأفلا ينظرون إلى الإبل
+نوشته شده در سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی