+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۶:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
عارفی را پرسیدند: دنیا در نظرت چگونه است؟ گفت: آنچنان که بدون رضایت من، برگی از درخت نمیافتد! پرسیدند: مگر خدایی تو؟ گفت: نه، راضیام به رضای خدا!
+نوشته شده در جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۸:۱ ق.ظ توسط اشرفی
احساساتشان را که ابراز میکنند، تازه میفهمی چرا معلمی برای شاگردانش تب میکند.
+نوشته شده در شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۹:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۹:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی
علی به من آموزش میدهد، من به کلاس! این بهترین روش برای آموزش به اوست.
+نوشته شده در یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی
اسرا که آزاد شدند، جماعتی به استقبالشان رقصیدند.
+نوشته شده در یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
دباغی در بازار عطاران بیهوش شد. گلاب و کاهگِل مؤثر نبود. برادرش باخبر شد، مقداری سرگین سگ به بینیاش نزدیک کرد، به هوش آمد.
مثنوی، مولوی، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۹:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
مردوخ میگوید: عجیب است که شیعه متعه میگیرد اما متعه نمیدهد. علامه طباطبایی در پاسخ میگوید: این به همان دلیل است که شما به ازدواجی که منجر به طلاق شود راضی نمیشوید.
بررسیهای اسلامی، علامه طباطبایی، به اهتمام سیدهادی خسروشاهی، صفحه ۱۲۹، برداشت آزاد
ازدواج موقت در نگاه خسرو معتضد
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۷:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۶:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
آن یکی آمد در یاری بزد/ گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من؛ گفتش برو هنگام نیست/ بر چنین خوانی مُقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق/ کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر/ در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس، بازگشت/ باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بهصد ترس و ادب/ تا بِنجْهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن/ گفت بر در هم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی، ای من درآ/ نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا/ چونک یکتایی درین سوزن درآ
رشته را با سوزن آمد ارتباط/ نیست در خور با جمل سم الخیاط [
مولوی]
جز او کسی نیست
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۴:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمود: هر کس غیبت مرا کند حلال میکنم جز شما که اول انسان را متجاهر به فسق میکنید بعد غیبت میکنید.
استاد پایانی، مکاسب، نوار شماره ۷۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۳:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۶:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
نیمههای شب که برف به شدت میبارید، پشت بام مسجد خود دست به آسمان میگرفت. آنقدر مناجات میکرد تا قامتش زیر برف سفید میشد./حبیب و محبوب، از نجوم السما، صفحه 408 برداشت آزاد
ما أَنزلنا عَلَيك القرآنَ لِتشقی
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
حاج حسین آقای قمی از نویسندگان بیت مرحوم آیت الله بروجردی بود. گفت: یکی از بستگان دوست آیتالله بروجردی مرحوم شد. فرمودند تا عرض تسلیتی بنویسم. من نوشتم: از فوت ایشان متأثر شدم. فرمودند: چرا دروغ نوشتی؟ من کجا متأثر شدم؟ بنویس آجرکمالله!
استاد پایانی، مکاسب، نوار شماره ۹۱، دقیقه ۲۰:۳۰ برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی سوره الرحمن نازل شد، پیغمبر فرمود: چه کسی آن را برای قریش تلاوت میکند؟ عبدالله بن مسعود گفت: من! آنگاه نزد کعبه رفت که سران قریش آنجا بودند و شروع به تلاوت کرد. ابوجهل برخاست چنان سیلی به صورتش زد که گوشش پاره شد.
تفسیر نمونه، جلد ۲۷، صفحه ۱۹۱، برداشت آزاد [
اینجا]
ابن مسعود سر ابوجهل را بریدمکافات ابوجهلکنش و واکنش
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
اولین ضربهای که شیطان به آدم زد، کشف حجاب بود.
فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۹:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
به عمارت تلف نکن سرمایه [
اوحدی]
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
قبل از سوار شدنِ امام، یکی از علمای غیرانقلابی در ماشین نشسته بود. امام که حاضر به همراهی ایشان نبود، فرمود: فقط من و احمد! گفتم برای شما صندلی عقب را در نظر گرفتهایم. فرمود: نه! من جلو مینشینم، احمدآقا عقب!
راننده امام، شبکه ۲، ساعت ۱۰:۴۵، تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۷۹، برداشت آزاد
بلیزر امامحفظ مطیع و طرد منزوی
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۴:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
علی(ع) برای رسیدگی به امور مردم در بازار بود که دید یکی دیگری را زده است. حضرت به مضروب فرمود: تلافی کن! اما او از عاقبت کار ترسید. حضرت چند سیلی محکم به صورت ضارب زد و فرمود: این حق حکومت است./هاشمی رفسنجانی، خطبههای نماز جمعه، صفحه 228 برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی
بعدیعالزمان همدانی سکته کرد. به گمان اینکه مرده است دفنش کردند. اما به هوش آمد و صدایش بلند شد. قبر را شکافتند دیدند دست به ریش گرفته و از هول قبر مرده است.
فیضالعلام، وقایع 11 جمادیالثانی 398، شیخ عباس قمی، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۷:۸ ب.ظ توسط اشرفی
گفت: یا شیخ! مرا اسرار حق بیاموز! شیخ دستور داد موشی در جعبه کردند و به او دادند تا پنهان دارد. مرد به خانه رفت. خواست تا بداند درون جعبه چیست؟ جعبه را باز کرد ناگهان موش گریخت. برگشت و گفت: من اسرار حق خواستم تو موش در جعبه کردی؟ شیخ فرمود: تو را اسرار حق چگونه بیاموزم که از اخفاء موشی در جعبه عاجزی؟
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمدبن منور، برداشت آزاد [
اینجا]
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفتهر که را اسرار حق آموختندسبوحٌ قدوس ملا محمد کاشی
+نوشته شده در دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۴:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
جعفر بن یونس، معروف به شبلی، متوفای ۳۳۴ هجری قمری؛ فرمود: در سفر شام بودیم که ناگهان دزدان به کاروان ما حمله کردند. از میان انبان ما بادام و شکر بیرون میآوردند و میخوردند؛ اما رئیس دزدان چیزی نمیخورد. پرسیدم چرا نمی خوری؟ گفت: روزه ام! گفتم دزدی و روزه!؟ گفت: روزه میگیرم تا راهی باشد برای آشتی با خدا! بعدها او را در مراسم حج دیدم که توبه کرده و گرد خانۀ خدا طواف میکند.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، جلد ۶۶، صفحه ۵۱، برداشت آزاد [
اینجا]
توفیق حسرتالحمد لله که در راه افتاددزد عقیدهنماز لشکر حر به امامت سیدالشهدا (ع)
+نوشته شده در یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی