نکات

قرآن نصر حامد ابوزید

با علاقه‌ای که سروش به نصر حامد ابوزید دارد، احتمالا نظریۀ او در بارۀ قرآن، برگرفته از نطریۀ ایشان است.
آیا قرآن کلام‌ پیامبر است؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۸:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

درد دلی با دوست

محمدعلی آهنگران [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۴:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

دید موسی یک شبانی را به راه

دید موسی یک شبانی را به راه/کو همی‌ گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت/چارقت دوزم کنم شانه سرت...
دستکت بوسم بمالم پایکت/وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من/ای بیادت هیهی و هیهای من ...
گفت موسی های خیره‌سر شدی/ خود مسلمان ناشده کافر شدی ...
با که می‌گویی تو این با عم و خال/جسم و حاجت در صفات ذوالجلال
شیر او نوشد که در نشو و نماست/چارق او پوشد که او محتاج پاست ...
گفت ای موسی دهانم دوختی/وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت/سر نهاد اندر بیابانی و رفت...
وحی آمد سوی موسی از خدا/بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی/نی برای فصل کردن آمدی...
تا توانی پا منه اندر فراق/ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام/هر کسی را اصطلاحی داده‌ام
در حق او مدح و در حق تو ذم/در حق او شهد و در حق تو سم...
من نکردم امر تا سودی کنم/بلک تا بر بندگان جودی کنم...
چونک موسی این عِتاب از حق شنید/در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید/گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو/هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو [مولوی]
تنزیه و تشبیه در داستان موسی و شبان
انتقاد به سعدی و مولوی
مزاج‏ گويی یا مصلحت گویی؟
+نوشته شده در جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

علت مرگ یزید

گفته‌اند: روزی یزید میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود، خر وحشی می‌دوید و یزید در حالی که مست بود، در پی‌اش می‌تاخت تا این که از اسب افتاد و گردنش شکست.
بلاذری، انساب الاشراف، جلد ۵، صفحه ۲۸۷، برداشتت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۳:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

جبر و اختیار اقبال لاهوری

اقبال دریافت که تصوف پیشین ما، تصوف سنتی ما بیش از اینکه متمایل به اختیار باشد متمایل به جبر است. آدمی را تبدیل به قطره‌ای در یک دریای بزرگ می‌کند تبدیل به ذره‌ای می‌کند که در دل یک مغناطیس عظیم افتاده است و از خود قدرت جنبش ندارد و به همین سبب همه جا دعوت به رخوت و رکود می‌کند و آدمی را در این جهان هیچ‌کاره می‌داند برای اینکه او را از دل این مغناطیس جبرآور بیرون بکشد ترجیح اقبال لاهوری بر این است که آدمی خودیتی دارد استقلالی دارد اختیاری دارد و در زیر سایه خداوند بی نهایتی قرار دارد که بخشی از عظمت خداوند را می‌گیرد و از آن خود می‌کند و لذا خدای روی زمین می‌شود به جای اینکه به صفر برسد، نفی بشود، زائل و فانی بشود، ارتفاع پیدا می‌کند و به درجه خدایی می‌رسد. آدمی در سایه تجلی خداوند نه تنها محو نمی‌شود بلکه روشن می‌شود خودش هم خورشید صفت می‌شود این نور را می‌گیرد و از سوی دیگر می‌تاباند و بنابراین سهمی و نصیبی و مدخلیتی در روشنگری دارد.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۱۶:۵۰، برداشت آزاد
انسان عالم کبیر است
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۹:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به وجود مقدس امام زمان

+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۹:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

ختم امامت

از نظر اقبال شیعیان خاتمیت را ۲۶۰ سال به تاخیر انداختند. یعنی تمام خصوصیات پیامبر را به امامان خود نسبت می‌دهند. شیخ مفید در کتاب اوائل و مقالات خودش می‌گوید ما امامان را پیامبر نمی‌خوانیم چون ما را نهی کردند از پیامبر خواندن آنها و الا هیچ از پیامبران کم ندارند. بعد از ۲۶۰ سال بالاخره باید همان منطقی که الزام می‌کرد که نبوت باید ختم شود الزام کرد که امامت هم باید ختم شود چاره‌ای نبود یعنی شیعیان نمی‌توانستند ادامه بدهند الان می‌گویند امام زمان به این دلیل غایب شد که دشمن داشت خب همه امامان دشمن داشتند این چیز عجیب و غریبی نبود بدترین دشمنان را که امام حسین داشت؛ او را کشتند. ائمه هم راه‌های دیگری در پیش گرفتند و مشمول قهر و خشم حاکمان زمان خود قرار نگرفتند هیچ‌کدام از این‌ها نیست. یعنی شیعیان هم به این نتیجه رسیدند که به هر حال باید برای سلسله امامت هم یک نقطه خاتمتی بگذارند.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۵۳:۱۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

خاتمیت در بیان اقبال

اقبال لاهوری فقط به نبوت فکر نمی‌کرد مهم‌تر از او خاتمیت نبوت بود که برای اقبال خیلی مهم بود. می‌گوید اهمیت نبوت وقت به اوج خود رسد به خاتمه خود هم رسیده است یعنی پایان او پایان کمالی او بود به نهایت کمال خودش رسید و دیگر ادامه پیدا نکرد حرف اصلیش این است که اصلا نبوت باید خاتمت پیدا کند آدمیان برای همیشه نباید از پستان آسمان شیر بنوشند از این به بعد یعنی پس از پایان نبوت آدمیان باید به خودشان و به عقل خودشان متکی شوند آن عصا دیگر باید فرو بیندازند و با پای خودشان راه بروند دست به زانو خودشان بگیرند خاتم النبیین برای این می‌آید که به آدمیان بگوید شما دیگر از آسمان بی‌نیاز شده اید تا کنون باید شما را هل می دادند تا حرکت کنید حالا دیگر راه افتادید حالا دیگر از بچگی بیرون آمده‌اید به بلوغ رسیده‌اید دیگر دوباره پیامبر آمدن معنا ندارد. پیامبران نقش خودشان را بازی کردند سهم خودشان را ادا کردند از این به بعد شما باید پیامبر خودتان بشوید.
غزلی بر سر سنگ قبر اقبال حک شده است که در آن این بیت آمده است:
چراغ خویش بر افروختم که دست کلیم در این زمانه
نهان در آستین کردند کلیم که دستش چراغ بود [اقبال]
چنان که در معجزات او آمده است وقتی دست خود را بیرون می آورد مثل چراغ می‌درخشید؛ می‌گوید در این زمانه دیگر چراغ کلیم فروغی ندارد در آستین رفته است من چراغ خودم را روشن کرده‌ام.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۴۹:۱۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

مهدویت ابن خلدون و اقبال

+نوشته شده در شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۴:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

انحراف در خداشناسی مسلمانان

اقبال معتقد است همان ابتدا که مسلمانان با فرهنگ غربی که فرهنگی یونانی آن زمان باشد مواجه شدند، یک انحراف بزرگ رخ داده است و آن انحراف بزرگ عبارت بود از این که فکر دینی اسلامی رفت زیر سلطه و سایۀ فکر یونانی و متفکران مسلمان به جای اینکه اسلامی بیاندیشند و آبشخور و سرچشمه اصلی و اولین فکر آن‌ها معارف دینی و قرآن و سخنان پیامبر باشد از اندیشه یونانی تغذیه کرده است و لذا خدایی که از نظر اقبال مسلمان‌ها می‌پرستیدند خدایی نبود که مستقیما توسط قرآن معرفی می‌شد بلکه خدایی بود که اساسا مفهوم آن را از ارسطو و افلاطون گرفته بودند. شما اگر به ایران سر بزنید فلسفه‌ای که به نام فلسفه اسلامی در قم و مشهد آموخته می‌شود در واقع همان فلسفه یونانی است. اقبال لاهوری معتقد است تا درک ما از خدا نو نشود بقیه اجزا دین هم غیر قابل رفرم خواهند بود. قابل ذکر است که فقه آخرین جزء از اجزاء دین است. 
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه۲۱:۲۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۵:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی  

معرفی کتاب بازسازی فکر دینی

کتاب بازسازی فکر دینی اقبال لاهوری تا کنون دو ترجمه فارسی داشته است یکی از مرحوم احمد آرام و دیگری از آقای بهایی ماکان؛ اصل کتاب را اگر کسی ببیند کتاب بسیار مجمل و فشرده و سنگینی است. بگذریم از این که انگلیسی اصل کتاب هم انگلیسی یک صد سال پیش است آن هم انگلیسی شبه قاره هند که به هیچ وجه برای کسی که با انگلیسی آمریکایی آشنا است خوش‌خوان نیست.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۲۰:۰۰، برداشت آزاد
اقبال و احیای فکر دینی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۵:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

اقبال فیلسوف و شاعر

ما با دو اقبال روبه‌رو هستیم؛ گرچه این دو اقبال از یک‌دیگر جدایی ندارند. یکی اقبالِ فیلسوف و دیگری اقبال شاعر! در کتاب‌های فیلسوفانه‌اش مخصوصا در کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، اقبال یک فیلسوف است در آنجا فیلسوفانه سخن می‌گوید حکیمانه و دین پژوهانه اسلام را مورد تامل و بحث و رفرم قرار می‌دهد اما وقتی نوبت به شاعری می‌رسد با چهرۀ دیگری از اقبال روبه‌رو هستیم. شاعری اساسا عالم دیگری است با فیلسوفی فرق فراوان دارد. هیچ گاه کسانی نگفتند که پیامبران به فیلسوفان نزدیک‌اند اما این سخن بسیار گفته شده است که پیامبران به شاعران نزدیک‌اند برای اینکه افقی و عالمی را که شاعران کشف می‌کنند و زبانی را که به کار می‌گیرند و تصاویری را که از عالم باطن در می‌یابند و بیرون می‌آورند و استخراج می‌کنند و با ما در میان می‌گذارند بسیار با افق انبیا نزدیک است. یعنی کشف‌های شهودی و ماورای مفهومی!
نظامی شاعر ایرانی قرن پنجم می‌گوید:
پیش و پسی بست صف کبریا/ پس شعرا آمد و پیش انبیا
وقتی آدمیان در مقابل خداوند به صف ایستادند صف نخستین صف انبیا بود پس از آن صف شعرا!
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۰۷:۱۶، برداشت آزاد
شعر و فلسفه در نگاه علامه طباطبایی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۹:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

اقبال فارسی‌گوی هندی

یکی از عجایب روزگار این بود که کسی در هند به‌دنیا بیاید بدون اینکه حتی یکبار به ایران سفر کرده باشد چنان زبردستی و مهارتی و چیرگی در زبان فارسی پیدا کند که در ردیف شعرای درجه اول زبان فارسی بنشیند. همۀ ما، همه ادیبان و مورخان ادب فارسی می‌گفتند که شاید عبدالرحمان جامی در قرن نهم خاتم الشعرا باشد؛ ما پس از او شاعر بزرگی به عظمت شعرایی مانند انوری، خاقانی، سعدی، حافظ و مولوی نداشته‌ایم و او نقطه خاتمتی در سلسله شاعران پیش از خود بوده است اما با کمال شگفتی دیدیم در قرن بیستم نزدیک صد سال پیش چنین شاعری دوباره از نقطه‌ای به‌پا خاست که گمانش را هم نمی‌بردیم و آن هندوستان بود و دیوان شعری به زبان فارسی عرضه کرد که مانند دوانین پرذخیرۀ پیشینیان، همچنان باید مورد بحث و تحلیل باشد.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۵:۴۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۸:۵ ق.ظ توسط اشرفی  

مقدمه سخنرانی

به نام خداوند
سلام عرض می‌کنم محضر دوستان؛ فریضه است که من هم سپاسگزاری کنم از آمدن خانم‌ها و آقایان، از خداوند هم شاکرم که توفیق مجدد عطا کرد و مرا به دیدار دوستان موفق کرد.
مدتی این مثنوی تاخیر شد/ مهلتی باید تا خون شیر شد
و بحمدالله بعد از آن تاخیر طولانی اکنون کامیابیم در بازیابی دوستان و بازدید و ان‌شاءالله در گفت‌وگویی مثمر و ثمربخش!
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۴:۰ ق.ظ توسط اشرفی  

توصیه‌های پیش از سخنرانی

ان‌شاءالله ایشان نزدیک به یک ساعت، یک ساعت و ده دقیقه سخنرانی خواهند کرد و بعد پرسش و پاسخ را خواهیم داشت. از دوستان تقاضا می‌کنم تلفن‌هایشان را خاموش کنند، پذیرایی هم آماده شده، دوستان یک صندوقی آنجا هست که کمک‌هایشان را لطف بکنند در آن بیندازند تا هزینه‌های حداقلی این مراسم تأمین بشود. دعوت می‌کنم از آقای دکتر سروش تشریف بیاورند و سخنرانی‌شان را ایراد کنند.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی