... ضرورة المذهب من عدم احترام
هم و عدم جریان الاحکام الاسلام علی
هم الا قلیلأ مما یتوقف نظم معاش المؤمنین علیه مثل عدم انفعال ما یلاقی
هم بالرطوبة و حل ذبائح
هم و مناکحت
هم و حرمة دمائ
هم لحکمة دفع الفتنه!
مکاسب، شیخ مرتضی انصاری، مبحث غیبت، جلد ۱، صفحه ۱۶۰، برداشت آزاد [
اینجا]
جواز غیبت اهل سنّت
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی از این داستان استفادههای پلورالیستیک میکند. میگوید شبان یک مشبِّه بود که خدا را به یک انسان تشبیه کرد، موسی یک متکلم تنزیهگر است و لذا بر شبان عتاب کرد تا چنین مشبهانه در وصف خدا سخن نگوید! خداوند هم در میان آن شبان مشبِّه و این موسای منزِّه داوری کرد. مولوی سپس توضیح میدهد که هر کدام از ما در هر مرتبهای از تنزیه که باشیم باز هم مبتلا به تشبیه هستیم. به تو رخصت ذکر تشبیهآلود دادهاند چون میدانند که نمیتوانی از تشبیه رهایی کامل یابی؛ هر کس به نسبت، هم چوپان است هم موسی؛ از نظر عارفان و صوفیان این مطلب حتی در حق انبیای عظام الهی هم صادق است.
عبدالکریم سروش، صراط های مستقیم، صفحه ۱۶، برداشت آزاد
کاشکی هستی زبانی داشتیمکتب تشبیه و تنزیهدید موسی یک شبانی را به راههر کسی را سیرتی بنهادهامهو اللّهُ الْخالقُ الْبارئُ الْمصوِّرُ
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۷ ب.ظ توسط اشرفی
دیدگاه یا نقطۀ دید یا نقطه نظر، ترجمۀ حرامزادهای از point of viev فرنگیهاست. به جای آن کلمۀ منظر را میتوان نهاد که هم در علم هیأت و نجوم ما و هم در عرفان ما سابقه دارد.
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵ ب.ظ توسط اشرفی
داستانی که مولوی در بارۀ فیل آورده است در حقیقت این است که همۀ ما در تاریکخانهای قرار داریم و لذا هیچگاه همۀ واقعیت را آنچنان که باید در چنگ نمیگیریم.
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۱۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱ ب.ظ توسط اشرفی
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
مولوی میگوید: حقیقت یکی بوده که سه پیامبر از سه زاویه به آن نگاه کردهاند. بنابراین سرّ اختلاف ادیان فقط تفاوت شرایط اجتماعی یا تحریف نبوده بلکه تجلّیهای گوناگون خداوند در عالم همچنان که طبیعت را متنوع کرده شریعت را متنوع کرده است.
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۰ ب.ظ توسط اشرفی
بیشتر دینداران، دینداریشان علّت دارد نه دلیل! و این حکم علی السّواء در باب زرتشتیان و مسلمانان و یهودیان و ... صادق است. نه فقط عامیان که عموم روحانیان دینی هم، چنیناند. بیشتر معذورند تا مسئول!
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۴۵، برداشت آزاد
من: فرزند چه وظیفهای در مقابل پدر دارد؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی
آیا شگفت آور نیست که فقیهان شیعه برای اثبات ولایت مطلقه فقیه، عمده تکیه شان بر روایتی است از عمربن حنظله؟ و آیا اگر میان دو کس نزاعی بر نمی خواست امر عظیم حکومت دینی معطل می ماند؟ به فرض اینکه در منظومه ی انتظاراتمان از دین تبیین امر حکومت را هم منظور کنیم و آن را ذاتی بدانیم روایات بسیار دیگری وجود داشته که اینک اثری از آن ها بر جا نمانده است. همین که پاره ای عالمان شیعه مثل علی بن ابراهیم قمی، ثقة الاسلام کلینی و محدث نوری قائل به تحریف قرآن بوده اند، آیا نشان نمی دهد که داشتن و خواندن قرآنی محرَّف با دینداری و مسلمانی ناسازگار نیست؟/صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه39 برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
در این جهان نه نژاد خالص داریم، نه زبان خالص داریم، نه دین خالص. نه تشیع اسلام خالص و حق محض است، نه تسنن نه اشعریت نه اعتزالیت نه فقه مالکی نه فقه جعفری! اصحاب هر فرقه مجازند که همچنان بر طریقه خود بمانند و پا بفشارند.
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۳۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی
به جای آن که جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید که تقاطع و توازیها و تطابقهایی با هم پیدا میکنند. و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراط مستقیم، نه الصراط المستقیم میداند به همین معنا نیست؟
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۲۷، برداشت آزاد
ثم افیضوا من حیث افاض الناس
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۳ ب.ظ توسط اشرفی
غير مسلمانانی كه قاصرند نه مقصر يعنی اگر مسلمان نيستند به دليل اين است كه دستشان نرسيده ولی سلامت روح خودشان را در آن حد حفظ كرده اند كه اگر حقيقت بر آن ها عرضه می شد با آن نمی جنگيدند، هرگز خداوند اين ها را عذاب نمیكند چون تقصيری نكرده اند.
آشنایی با قرآن ۵، مرتضی مطهری، صفحه ۵۱، برداشت آزاد
اگر نجات نباشد هدایتگری چه می شود؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی
اگر تنها اقلیت شیعیان اثناعشری هدایت یافتهاند؛ یا اگر تنها اقلیت یهودیان مهتدیاند؛ در آن صورت هدایتگری خداوند از چه کسی دستگیری کرده است؟ چگونه میتوان باور کرد که پیامبر اسلام همین که سر بر بالین مرگ نهاد غاصبانی چند موفق شدند تا دین او را بربایند و همۀ زحمات پیامبر را بر باد دهند؟ به فرض هم که کسانی معدود، حق ستیزی و جاه طلبی کردند، میلیونها میلیون مسلمان را چه شده است که طاعتشان مقبول نیفتد؟ و آیا این، اعتراف به شکست برنامۀ الهی نیست؟ آیا در آمدن عیسی(ع) فقط برای آن بود که جمعی عظیم مشرک شوند و آیین تثلیث برگیرند و از جادۀ هدایت دور افتند؟ او هادی بود یا مضلّ ؟
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۳۳، برداشت آزاد
و اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنکو رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجامعبد مرد کریم اکرمتهگام آخر را امام زمان برمیدارد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی
اسلام سنّی فهمی از اسلام است و اسلام شیعی فهمی دیگر؛ اینها و توابع و اجزایشان همه رسمیت دارند. میدانم کسانی بلافاصله خواهند گفت آخرش چه؟ آیا میگویید ما دست از حق خودمان بکشیم؟ یا اهل باطل را حق بشماریم؟ یا حق و باطل را مساوی بدانیم؟ منظور من این است که همین سؤال ها را نکنیم و توجه کنیم که فهم دینی صحنۀ یک مسابقه است و بازی به این کثرت قائم است. اولین شرطش این است که این کثرت را ببینیم؛ نه اینکه در پی بیرون کردن دیگران از این مسابقه باشیم.
صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، صفحه ۶، برداشت آزاد
اجتهاد طلحه و زبیرخود را از گذشته قیچی کنیم
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
قرآن میگوید بشر یک فطرت دارد که آن فطرت دینی است و دین هم اسلام است و اسلام هم یک حقیقت است از آدم تا خاتم!
قرآن به ادیان قائل نيست؛ به دین قائل است. به همین دلیل، در قرآن و حديث دين جمع بسته نشده است. چون دين فطرت است فطرت انسانی كه چند جور تقاضا ندارد آنچه كه نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) و هر پيغمبر به حقی داشته است دين است و نامش اسلام؛ اين نامهايی كه بعدها پيدا میشود انحراف از آن دين اصلی و از آن فطرت اصلی است. ابراهيم نه يهودی بود نه نصرانی، حنیف بود و مسلم؛ نمیخواهد بگويد ابراهيم مثل يكی از مسلمين زمان پيغمبر يعنی از امت پيغمبر آخرالزمان بود؛ میفرمايد يهوديت انحرافی است از اسلام حقيقی است و اسلام يك چيز بيشتر نيست.
فطرت، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
كسی از روی اضطرار می خواهد خانه مسكونی اش را بفروشد. مثلاً بچه اش سخت مريض شده. کسی سوء استفاده می كند و خانه را به قيمتی كمتر از قيمت واقعی آن میخرد. كار اين شخص حرام است، معامله صحيح. اگر معامله فاسد باشد، آن شخص حاضر نمی شود خانه را بخرد و اگر هم بخرد، فروشنده حق ندارد در پولی كه دريافت كرده تصرف كند. نتيجه اين می شود كه بچه اش بميرد. يعنی باطل بودن اين معامله به نفع مضطر نيست حرام بودن بی انصافی به نفع مضطر است. اگر همه خريداران بخواهند آن خانه را به قيمت كمتر از قيمت اصلی بخرند پس مضطر در اينجا چه كند؟
ربا و بانک، مرتضی مطهری، صفحه ۱۱۱، برداشت آزاد
اعتراض مرحوم راشد به قیمتگذاری منزل
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
اگر انسان به فردی از افراد انسان تعلق خاطر پيدا كرد ديگر هيچ فرد انسانی نمیتواند جانشين او بشود. مثل اينكه كسی عاشق زنی میشود؛ اگر زن ديگری به مراتب كاملتر را بياورند، چون آن روح به همان زن تعلق خاطر پيدا كرده سخت میگويد همان را میخواهم. مجنون ليلی خودش را بر کلئوپاترا ترجيح میدهد.
ربا و بانک، مرتضی مطهری، صفحه ۵۸، برداشت آزاد
بینش مجنوناگر دعوی دوستی مات درست بودی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
سرمايه ملك هر كسی باشد، سود متعلق به اوست. وقتی کسی پولش را قرض میدهد در واقع از ملك قرض دهنده خارج شده و در ملك قرض گيرنده در آمده است و سود و زیان هم متعلق به قرض گيرنده است. اينكه من هم پولی را به حالت قرض در بياورم و در ذمه طرف قرار بدهم و هم از آن پول كه وجود عينیاش مال من نيست سود بگيرم، از نظر طبيعت حقوقی، كاری ظالمانه است.
مسئله ربا، مرتضی مطهری، صفحه ۱۰۱، برداشت آزاد [
اینجا]
وام یهود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی
اینکه اغلب مادّیون میگويند انسان هر كاری را به نفع خودش انجام میدهد، درست نیست. چون ممكن است انسان به جايی برسد كه از نفع رساندن به ديگران لذت ببرد و اين عين کمال است.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه ۱۰۳، برداشت آزاد
نکته: اگر انسان در عمق وجودش از کمال منفعت نمیدید باز هم کمالجو بود؟ مگر لذت منفعت نیست؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
گفته اند در خصايص روحی انسان هم اگر اين تناسب به كار برود يك نوع زيبايی به وجود می آيد. مثلا نه آنچنان درشتخو باشد كه ديگران برنجند و نه آنچنان نرمخو كه او را به تمسخر گيرند. وقتی كسی اين حالت را پيدا می كند افراد ديگر او را دوست دارند به عقيدۀ اين دسته، اين ارادت پيدا كردن به آدمهای خوب، يك نوع جمال پرستی است
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه ۱۱۵، برداشت آزاد
طبلهها در پیش عطاران ببینتناسب در شناخت پیامبرکونوا لنا زینا
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی
صِرف توصيه كردن به اينكه اخلاق خوب داشته باشيد، معرّف يك مكتب اخلاقی نمیتواند باشد و شايد مكرر گفته باشيم كه پوكترين و بی مغزترين حرفها همين حرف منسوب به زردشت است كه میگويد: «گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيك» آخر نيكی چه هست؟ مثل اين است که به يك خياطی بگويند چه مدل لباس میدوزی؟ بگويد يك مدل خوب، ولی معلوم نباشد خوب او چگونه است.
مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت، صفحه ۱۹۸، برداشت آزاد
نکته: این در صورتی است که بگوییم در نظر زرتشت نیکی موضوعیت داشته اما اگر موضوعیت را روی پندار و گفتار و رفتار ببریم شاید قضیه همان باشد که زردشت میگوید.
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةًآیا حیات عقیده و جهاد است؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
فرق است ميان اخلاق و رفتار. اخلاق كه عبارت است از يك سلسله
خصلت ها و سجايا و ملكات اكتسابی كه بشر آنها را به عنوان اصول اخلاقی می پذيرد. ولی
رفتار عبارت است از پياده كردن همان روحيات در خارج. در يك جا انسان بايد يك جور عكس العمل
نشان بدهد، در جای ديگر جور ديگر، نه اينكه انسان در يك جا بايد يك جور باشد و در
جای ديگر جور ديگر/تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه158 برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
در ميان غرایز شهوانی انسان، هر غريزهای كه اشباع شود تأثيری در معنويت انسان ندارد جز غريزه جنسی! علت اساسی اين است كه هر مقدار كه الفت زوجين به يكديگر بيشتر باشد يك قدم از خود فردی خارج شدهاند. «خود» كمی كه بزرگتر شد رقيقتر میشود. مثل مايع غليظ كه وقتی آب داخلش كنند رقيق میشود و توسعه میيابد افرادی كه در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوی مجرد زندگی كرده و نخواستهاند زن و بچه داشته باشند كه مانع رسيدن آنها به معنويات شود، در همۀ آنها يك نوع نقص و لو به صورت يك خامی وجود داشته است. شجاعت را در خلوت شب نمیتوان به دست آورد همان طور كه آثار خلوت شب را در ميدان جنگ نمیتوان كسب كرد. تا انسان ازدواج نکند، از او فرزندی پدید نیاید، فرزندش بیمار نشود و بیماریاش عواطف او را تحريك نكند، علاقمند شدن به سرنوشت ديگران در او پديد نمیآيد.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵۱، برداشت آزاد [اینجا]
من: و تا فرزند بزرگ نشود و نافرمانی نکند و انسان برای تربیت او به خدا پناه نبرد و به ذات حق التماس نکند، لذّت مناجات در او پدید نمیآید.
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
پیامبرانی که ازدواج نکردند
ازدواج شهید مطهری
تا نسوزد برنیاید بوی عود
آرزوی عدم
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۰ ب.ظ توسط اشرفی
طبیعت در مورد بیجانها به كار برده میشود. مثلأ میگوييم طبع آب چنين است. البته در جاندارها هم به كار میبريم ولی در آن جنبههايی كه با بیجانها اشتراک دارند. غریزه بيشتر در مورد حيوانات بهكار برده میشود و كمتر در مورد انسان بهكار میرود ولی در مورد جماد و نبات به هيچوجه بهكار برده نمیشود. غريزه كاری است نيمه آگاهانه؛ يك حالت خيلی مبهمی است. مثلا مورچه گندم را كه جمع میكند متوجه است اگر گندم سالم باشد میرويد و به دردش نمیخورد، لذا گندم را از وسط میشكافد و آن را می ميراند. فطرت را در مورد انسان به كار میبريم. فطرت مانند طبيعت و غريزه، يك امر تكوينی است. يعنی جزء سرشت انسان است. امری است كه از غريزه آگاهانهتر است.
مرتضی مطهری فطرت، صفحه ۲۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۲:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
روسو و کانت نظریهای دارند که انسان را نباید به هیچ کاری عادت داد چون عادت مانع اعمال عقل و اراده و تشخیص است. در حدیث نبوی و صادقی هم این مطلب به شکل دیگری آمده است. مرحوم مطهری میفرمایند عادت طبیعت دوم انسان است. همانطور که برای تقویت عقل نباید طبیعتِ انسان را تضعیف کرد، عادت را هم نباید نفی کرد چون ما به وسیلۀ عادت کارهایمان را راحتتر انجام میدهیم بلکه باید در مقابل آن، نیروی عقل و اراده و تشخیص را تقویت کرد. به مرحوم آقاشیخ عبدالکریم حائری گفتند شما خودتان فرمودید شیخ و شیخه میتوانند روزه نگیرند در عوض کفاره بدهند فرمودند رگ عوامیام نمیگذارد.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه۸۱ برداشت آزاد
توجه به آگاهی در عادتعادت دشمن اخلاق است
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۲:۳ ب.ظ توسط اشرفی
به گفتۀ علمای جديد مثل ویل دورانت در كتاب «لذات فلسفه» علقۀ زوجين به يكديگر در اثر معاشرت و تماس زياد شدت پيدا می كند و آن قدر اثر می گذارد كه كم كم قيافه های آنها شبيه هم می شود. يعنی تدريجاً روح های آنها آن قدر با هم انطباق پيدا می كنند كه كم كم اجسام آن ها نيز با هم انطباق پيدا می كنند و قيافه ها به يكديگر شبيه می شود.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه ۲۸۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
بوعلی میگويد: از نظر برهان علمی و برهان عقلی، ارواح باقی میمانند و به سوی خدا برمیگردند. اين راهی است كه ما از طريق علمی میتوانيم طی كنيم، لكن معاد جسمانی هم چيزی است كه پیغمبر به آن خبر داده است، صادق به آن خبر داده است، ما معاد جسمانی را هم قبول میكنيم به اعتبار اينكه مخبر صادق به آن خبر داده است.
مرتضی مطهری، معاد، صفحه ۲۳، برداشت آزاد [
اینجا]
شفاء ـ الهیات، ابن سینا، صفحه ۴۲۳، برداشت آزاد [
اینجا]
معراج پیامبر روحانی بوددستمال انس بن مالکتقلید بهتر از تحقیقنظریه علی(ع) و فرضیه پاسکال
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
ابراهیم ادهم گفت: به پوستینم که نگاه میکردم، نفهمیدم شپش آن بیشتر است یا پشمش!
مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، صفحه ۲۰۶، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
بعضی از معانی اساسأ لفظ ندارند. الفاظ بشر کوتاه است. عشق قابل بیان نیست. فقط با رمز باید گفته شود. افرادی هم میتوانند درک کنند که اهل سلوک باشند. به قول مولوی زبان مرغان است. منطق الطیر است. فقط کسی میداند که عُلِّمْنَا مَنطِقَ ٱلطَّیرِ...
عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۶۲، برداشت آزاد [
اینجا]
یدرک و لایوصفمن گنگ خواب دیده و عالم تمام کرکاشکی هستی زبانی داشتی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی
آدم آورد، از نظر عارف نقصی است که مقدمۀ کمال است. اگر عصیان باشد و متوقف شود نزول است و انحطاط است و سقوط! ولی اگر منجر به توبه و بازگشت شود کمال است.
من مَلَک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خرابآبادم
عرفان حافظ، مرتضی مطهری صفحه ۱۳۷، برداشت آزاد
عشق مجازی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی
یک مسئله در میان عرفا مطرح است به نام غربت انسان! از جای دیگر آمده و باید برگردد به آنجا! اینجا وطن گیاه است، وطن خاک است، وطن کلوخ است، وطن سنگ است، وطن سگ است. داستان طوطی را در مثنوی شنیدهاید؟ گفتند اگر میخواهی از این قفس آزاد شوی باید بمیری. چه تمثیل عالی است این نالۀ نی! نالۀ غربت است نالۀ شوق است نالۀ میل به بازگشت است. من باید برگردم به نیستان! میگویند وقتی فیل میخوابد هندوستان را خواب میبیند. چرا؟ برای اینکه حبالوطن است. حب به آن بازگشت است! ولی الاغ هیچ وقت هندوستان را خواب نمیبیند. شیخ بهایی در «نان و حلوا» میگوید:
این وطن مصر و عراق و شام نیست/این وطن شهری است که او را نام نیست
عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۱۳۹، برداشت آزاد [
اینجا]
غم فراقسینه خواهم شرحه شرحه از فراقهر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
بیکن میگويد: علما بر سه دستهاند؛ دستۀ اوّل مانند مورچه از بيرون دانه میآورند و مرتّب انبار میكنند. دستۀ دوّم مانند کرم ابریشم از لعاب خودشان میتنند و از درون خودشان درمی آورند و عاقبت در درون پيلۀ خود خفه میشوند. دسته سوم علماء واقعی هستند. اينها مانند زنبور عسل، گلها را از خارج میمكند و عسل میسازند.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه282 برداشت آزاد
ابن خلدون به دنبال صحت مضمونبه خیلی استاد دیده ها هیچ اعتقاد ندارم
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
در دیوان حافظ شعری هست که این بیچاره را متهم میکند. و آن این است که میگویند: اولین مصرع حافظ متعلق به یزید است.
یزید گفته:
اناالمسموم ما عندی بتریاق و لاراقی/أدر کأساً و ناولها الا یا ایهاالساقی
حافظ گفته:
ألا یا أیهاالساقی أدر کأساً و ناولها/که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۴۱، برداشت آزاد [
اینجا]
الا تهرانیا انصاف میکنشعر یزید در دیوان شیخ بهایی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی
ادوارد براون میگوید: حافظ آنجایی که راجع به میخوارگی سخن گفته، مقصودش همین میخوارگی بوده است. آنجایی هم که راجع به مخّ عرفان سخن گفته، واقعأ در آن وقت عارف بوده است. بعد به انگلیسیها میگوید شما ممکن است تعجب کنید، مگر میشود یک نفر این طور باشد؟ آنگاه خودش جواب میدهد که شما ایرانیها را نشناختهاید، ایرانی یک چنین آدمی است.
عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۳۶، برداشت آزاد [
اینجا]
ادوارد برون، تاریخ ادبیات ایران، جلد سوم، صفحه ۳۹۸، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی
تن پروری به مفهوم صحيح كلمه نه تنها مذموم نيست بلكه ممدوح است اما اگر كسی تمام همّش تقويت جسمش باشد، نقص كارش اين نيست كه جسمش را تقويت كرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود بلكه اين است كه جنبه های ديگر را مهمل گذاشته است. آن چيزی كه در مورد اين افراد بد است «حصر» است.
تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، صفحه ۶۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی
از موقعی که ترور شدم، قرصهای اعصابی میخورم که همگی خوابآورند، برای فیزیوتراپی هم که باید مدت زیادی از شبانه روز را در آب بگذارنم. به همین دلیل موجودی آبزی خوابزی هستم. [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
نیم ساعت به اذان صبح، با خواب شجاع بیدار شدم. شجاع نگهبان خوبی بود. خواب دیدم نشستیم و با هم حرف میزنیم. شجاع گفت: حالا دیگر برای یادگیری زبان، کسی لغت حفظ نمیکند. من گفتم: چطور ممکن است آدم لغت بلد نباشد و بتواند مکالمه کند؟ شجاع نگاه مهربانی به من کرد، لبخند زد و ساکت ماند. من اصرار کردم که چرا چیزی نمیگویی؟ گفت: ترسیدم نتوانم جسارتت را تحمل کنم، عصبانی شوم و شکنجهات کنم.برچسبها:
خواب
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی
بعضیها مثل
آلکسیس کارل که با مقیاس انسانیّت حساب میکنند، معتقدند که پیشرفت طب، نسل انسان را تدریجا ضعیف میکند. کارل میگوید در گذشته انسانها با بیماریها مبارزه میکردند. انسانهای ضعیف از بین میرفتند و انسانهای قوی باقی میماندند. در نتیجه نسل انسان تدریجأ قویتر میشد. و نیز انسان دچار تراکم جمعیت نمیشد.
ولی حالا این طب سبب شده که انسانهای ضعیف و مردنی را که از نظر طبیعت محکوم به مرگ هستند بطور مصنوعی نگاه دارد. سپس نسل بعد، از این بوجود میآید نه از اصلح، نتیجه این است که نسل آینده بشریت رو به ضعف میرود. مثلاً بچّهای که هفت ماهه به دنیا آمده است در قانون طبیعت محکوم به مرگ است ولی حالا که طب پیشرفت کرده او را با وسائل خودش نگهداری میکند، درست است که او میماند ولی نسل او در آینده چه خواهد شد؟ همچنین مسئله تراکم جمعیت پیش میآید و در تراکم جمعیت بسا هست که انسانهائی که برای بهبود نسل بشر اصلح هستند از بین میروند و انسانهائی که برای بهبود نسل بشر صلاحیت ندارند به وسیلهای باقی میمانند.
تکامل اجتماعی انسان، مرتضی مطهری، صفحه ۲۳، برداشت آزاد [
اینجا]
اعتراض ملاصدرا به ابن سینا
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی
در زندان هر ماه را سی روز حساب می کنند. با این حساب امروز درست سه ماه و ده روز است که در زندانم. همین جوری گفتم. ربطی به آقایان ندارد ولی اگر خانمی طلاق گرفته بود، میتوانست دوباره ازدواج کند.
وب نوشت، محمدعلی ابطحی، ۸۷/۰۷/۰۳، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
علی ای سرّ نامعلوم عالم/علی ای اولین مظلوم عالم
علی ای ناشناس آفرینش/علی ای انبیاء را از تو بینش
تو ابر فیض و ما دشت کویریم/تو فریاد رهائی ما اسیریم
تو شاه هر دو عالم ما گداییم/تو دست حق و ما بی دست و پاییم
علی ای از رعیت دیده آزار/سخن با چاه گفته در شب تار
غمت را از شرار آه پرسم/روم در کوفه و از چاه پرسم
الا چاهی که رازت در دلت خفت/بگو شبها علی با تو چه میگفت
[حاج ذبیح الله ترابی]
مستزاد عوام
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط اشرفی
شبلی بسیار میگفت: الله! پرسیدند چرا نمیگویی:
لَا إِلَهَ إِلَّا الله ؟ جواب داد: ترسم در
لَا إِلَهَ بمیرم و به
إِلَّا الله نرسم.
اسرارالتوحید، محمدبن منور، برداشت آزاد [
اینجا]
طنز حوّل حالنا
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
زین سحر دیده ندیده سحری زیباتر
به همه دُرّ و گوهر های ولایت سوگند/صدفی از تو ندارد گوهری زیباتر
ماه خندید و مهِ انجمنت نام نهاد/همه حُسنی که محمد حسنَت نام نهاد
رخ زیبات حسَن قامت رعنات حسَن/نه فقط قامت رعنات سراپات حسَن
روزه داران مهِ تسبیح و دعا را نگرید/سحر و صبحدم اهل ولا را نگرید
گل لبخندِ علی بر رخ زیبای حسَن/شادی حضرت ام النُّجَما را نگرید
همه خورشید جمال حسنی را بینید/همه در ماه خدا ماه خدا را نگرید
طلعت غیب شنیدید و ندیدید اگر/به وضوح آینۀ غیبنما را نگرید
عید میلاد امامیاست در این ماه عظیم/که کریم است کریم است کریم است کریم
این گرامی پسر اولِ زهرا حسن است/دومین حجت و چهارم نفر از پنج تن است
روح پیغمبر و زهرا و علی در تن اوست/یک پسر نیست سه روح است که در یک بدن است
تا قیامت به چنین قامت رعنا صلوات/عجبا سروقدی سروِ هزاران چمن است
حُسن محدود شده در رخ نورانی او/حسن است این، حسن است این، حسن است این، حسن است
امام حسن مجتبی (ع)چرا به امام نهم جواد گفتند؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی
اتومبیل با نیروی موتورش حرکت میکند. گاهی که موتور روشن نمیشود، اتومبیل را حرکت میدهند تا موتورش روشن شود. انسان هم با عشق حقیقی حرکت میکند. گاهی که عشق حقیقی از کار میافتد با عشق مجازی انسان را حرکت میدهند تا عشق حقیقی به کار بیفتد.
عشق مجازی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
روی انّ داود (ع) قال یا ربّ لم اوقعتنی فی الذّنب؟ قال لانک قبل الذنب کنت تدخل علیّ کما تدخل الملوک علی عبیدهم و الان تدخل علیّ کدخول العبید علی ملوکهم! و نیز کسی که هرگز زلّتی از وی نیاید و پیوسته بر طهارت و عصمت رود حال عاصیان نداند و از بهر ایشان شفاعت نکند. ألا تری ان داود (ع) کان قبل الذنب یقول اللهم اهلک العصاة فلمّا وقع فی الذّنب قال اللهم اغفر للعصاة و اغفر لداود معهم! سهو در وحی جایز نیست اما پس از آن جایز است.
رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدّة الابرار، برداشت آزاد [اینجا]
گناه حضرت داوود چه بود؟
استغفار بین دو سجده
حضرت بندگان
به شهر خویش اگر شهریار شیرینکار
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
امام جعفر صادق(ع) را پرسیدند از معنی «بسم» گفت: اسم از «سمه» است و «سمه» داغ بوَد. چون بنده گوید «بسم الله» معنی آن است که داغ بندگی حق بر خود میکشم تا از کسان او باشم. هر سلطانی که بوَد مرکب خاص خویش به سمَت خویش دارد آن را داغی مشهور برنهد تا طمع دیگران از وی بریده گردد. هر مرکبی که داغ سلطان دارد از دست نشست دیگران آسوده بود عزیز و مکرم و محترم بود. باز هر مرکبی که داغ سلطان ندارد ذلول و ذلیل بود در آسیب و کوفت و کوب دیگران بود. مثال بندگان خداوند جل جلاله همین است. داغ الهی بر خواص اهل اخلاص، گفتار بسم الله است. هر که این داغ دارد در حمایت جلال است و در رعایت جمال و هر که این داغ ندارد اسیر کسیر است و رنجور و مهجور!
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدین میبدی، برداشت آزاد
آه از آن کس که زند بر دل من داغ عجب
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۸ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۳ ق.ظ توسط اشرفی
از
بُزُرجْمهر (بزرگمهر) پرسیدند: علم بهتر است یا ثروت؟ پاسخ داد: علم؛ پرسیدند پس چرا عالمان خدمت مالداران کنند و مالداران خدمت عالمان نکنند؟ پاسخ داد: عالمان چون عالمند قدر مال را میدانند و مالداران چون جاهلند قدر علم را نمیدانند.
عالمان مالدارفیلسوف ثروتمند
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی
با خویشاوندان خویش وصلت مکن و زن از بیگانگان خواه که با قراباتِ خویش اگر وصلت کنی و اگر نکنی ایشان خود خون و گوشت تواند. پس زن از قبیلۀ دیگر خواه تا قبیلۀ خویش را به دو قبیله کرده باشی!
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
آن توانگر رئیس بخارا بود و در آن قافله از او منعمتر کس نبود. چون نزدیک عرفات رسیدند درویشی همی آمد برهنه پای و آبله کرده و تشنه و گرسنه؛ روی بدو کرد و گفت: وقت مکافات جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود؟ رئیس بخارا گفت: حاشا که خدای تعالی جزای من چون جزای تو دهد. درویش گفت چرا؟ توانگر گفت: زیرا که من فرمان خدای تعالی همی برم و تو خلاف فرمان خدای تعالی همی کنی؛ من مهمانم و تو طفیلی؛ حشمت طفیلی چون حشمت مهمان کی باشد؟ خدای تعالی حج، توانگران را فرمود و درویشان را گفت: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه!
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [
اینجا]
حج از کعبه رفتن استحج پیادۀ امام حسن مجتبی(ع)
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
عنصرالمعالی در کتاب قابوسنامه، پس از این که به راست گویی توصیه میکند، از راستِ شبیه به دروغ هم نهی میکند. میگوید چرا انسان راست نامقبولی را بگوید که مثل حکایت من با ابوالسّوار شود؟
روزی ابوالسّوار از من خواست تا از ولایت گرگان برایش سخن بگویم. من گفتم در گرگان دِهی است که هر گاه زنان بخواهند از چشمه آب بیاورند، یکی از آنها جلوی دیگران راه میرود تا مبادا پای کسی روی کرمهای سبز رنگی که روی زمین وجود دارد قرار بگیرد و کرم بمیرد و آب سبویی که زنان بر سر دارند بگندد و آن زن مجبور شود دوباره به چشمه برگردد و آب بردارد!
من این گفتم و ابوالسّوار روی در هم کشید و صورت از من بگرداند. بعد از چند روز به کسی گِله کرد که عنصرالمعالی مرا کودک پنداشته که با من چنین سخن گفته است.
به ناچار درخواست کردم تا از گرگان طوماری آوردند که سخن من به امضای دویست نفر گواهی شده بود. آن را نزد ابوالسّوار بردم؛ خواند و تبسم کرد و گفت: من نمیگویم تو دروغ گفتی اما چرا راستی را میگویی که اثباتش به چهار ماه وقت و دویست نفر شاهد نیاز داشته باشد؟
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [
اینجا]
دروغی میسرایم راستمانند
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
عورتی رویبرهنه و هر دو دست گشاده و خشم آلوده با جمالی عظیم از شوهر خود با من شکایت میکرد. گفتم: اول روی پوش! گفت: من از دوستی مخلوق چنانم که عقل از من زایل شده است و اگر مرا خبر نمیکردی همچنین به بازار فرو خواستم شد. تو با این همه دعوی در دوستی او، چه بودی اگر ناپوشیدگی روی من ندیدی؟
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد
مشاهده معشوق
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
هفتهای یکبار مجلس وعظ گفتی و هر باری که به منبر برآمدی چو رابعه را ندیدی مجلس به تَرک گرفتی و فرو آمدی! گفتند: ای خواجه چندین محتشمان و خواجگان و بزرگان آمدند، اگر پیرزنی مقنعهدار نیاید چه باشد؟ او گفتی: آری شربتی که ما از برای حوصلۀ پیلان ساختهایم در سینۀ موران نتوانیم ریخت و هرگاه که مجلس گرم شدی روی به رابعه کردی که ای در گلیم پوشیده این همه گرمی از یک اخگر دل توست!
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۸، برداشت آزاد
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیستمعاشران گره از زلف یار باز کنید
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
بیدآبادی، فرمانده نظامی تبریز میگفت: دنیا همین است، ما شما را کشتیم شما هم ما را بکشید. چشم مرا نبندید من خودم فرمان آتش میدهم ولی کسی به حرف او گوش نکرد. چشمش را بستند و فرمان آتش دادند.
صادق خلخالی، خاطرات آیت الله خلخالی، صفحه۳۶۸ برداشت آزاد
ابن مسعود سر ابوجهل را برید
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی
به مرحوم میرزا عبدالجواد نیشابوری ادیب اول و به مرحوم محمدتقی نیشابوری ادیب ثانی میگفتند. بعد از درگذشت ادیب اول، هنوز هم بعضی به مرحوم محمدتقی نیشابوری ادیب ثانی میگفتند. ایشان فرمودند: ادیب اول که رفت قید ثانی هم رفت.
حجت هاشمی خراسانی، شافیه، صفحه ۱۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی
فریده قطبی مینویسد: شبها به طور مرتب جلسات احضار ارواح در نیاوران برگزار میشد و محمدرضا با استفاده از چند احضار کنندۀ ارواح و مدیومهای نیرومند تلاش میکرد روح پدرش را احضار و از او کسب راهنمایی کند. فرح که یک بار در این جلسات شرکت کرده بود میگفت: محمدرضا توانست با ارواح چند تن از نخست وزیران سابق هم ارتباط بگیرد.
تاریخ پهلوی ۴، روزگار با ما چه کرد؟، ابراهیم حسن بیگی، صفحه ۲۹، برداشت آزاد
ارتباط با عالم مثالارتباط با ارواح، ناصر مکارم شیرازیاحضار ارواح علامه حسنزاده
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
اربعين كه میرسد، همه اين روضه را میخوانند كه اسرا از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند. در صورتی كه به جز در كتاب لهوف[
اینجا] و [
اینجا] كه آن هم نويسندهاش سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده است در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست ولی مگر میشود اين قضايا را از مردم گرفت؟ جابر اولين زائر امام حسين عليه السلام بود و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام هيچ چيز ديگری ندارد. موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست اصلا راه شام از كربلا نيست راه شام به مدينه از همان شام جدا میشود.
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۳۰، برداشت آزاد [
اینجا]
اهلبیت از شام به مدینهروایتی ضعیف در کتابی معتبر
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی
مشهور به ادیب اول، همسر نگزید و به تنهایی راه زندگی را به آخر برد. هفتهای یک بار به حرم مشرّف میشد. مریض شد، به بیمارستان انتقال یافت، در حال احتضار از شاگردش خواست معلَّقۀ امرؤالقیس را بخواند و خود زیر لب زمزمه میکرد. در بیت ۲۹ معلّقه بود که ادیب برای همیشه چشم بر هم نهاد و حجرۀ خود را با خاطرۀ چهلساله رها ساخت و در مقبرهای نزدیک دارالحفاظ آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد.
مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ابراهیم زنگنه،
جلد ۱، صفحه ۵۶، برداشت آزاد
بزرگانی که مجرد زندگی کردندملامحمد کاشی و میرزاجهانگیراحتراز از اشعار امرؤالقیسدخترم شعر مخوان قرآن بخوان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی
آیت الله حجت هاشمی خراسانی کتابی دارد به نام «شافیه» که شرح بر «حاشیه ملاعبدالله» در علم منطق است. معظمله در نخستین صفحات کتاب میفرمایند: اولین کسی که علم منطق را تدوین نه تحدیث کرد ارسطو بود که به امر ذوالقرنین در زمان قبل از میلاد حضرت مسیح(ع) بود، از این رو ارسطو را معلم اول قبل از اسلام و علم منطق را میراث ذوالقرنین نامیدند. صاحب شافیه در جواب جماعتی که گفتهاند: «من تمنطق فقد تزندق» فرموده است اینان کسانی هستند که حوصلۀ فکر و تأمل و رنج و زحمت را ندارند. میفرمایند: معلم ثانی ابونصر فارابی بود که علم منطق را رئیس علوم میداند، چون حکمش بر علوم دیگر نافذ است و شیخ الرئیس ابوعلی سینا آن را خادم العلوم میداند، چون وسیلهای برای فهم علوم است و ملاسعد تفتازانی صاحب کتاب تهذیب و صاحب متن حاشیه ملاعبدالله، منطق را از مقدمات اجتهاد میداند.
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی فَأَشْبَعَنِی وَ سَقَانِی فَأَرْوَانِی وَ صَانَنِی وَ حَمَانِی الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَرَّفَنِی الْبَرَكَةَ وَ الْیُمْنَ بِمَا أَصَبْتُهُ وَ تَرَكْتُهُ مِنْهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ هَنِیئاً مَرِیئاً لَا وَبِیّاً وَ لَا دَوِیّاً وَ أَبْقِنِی بَعْدَهُ سَوِیّاً قَائِماً بِشُكْرِكَ مُحَافِظاً عَلَى طَاعَتِكَ وَ ارْزُقْنِی رِزْقاً دَارّاً وَ أَعِشْنِی عَیْشاً قَارّاً وَ اجْعَلْنِی نَاسِكاً بَارّاً وَ اجْعَلْ مَا یَتَلَقَّانِی فِی الْمَعَادِ مُبْهِجاً سَارّاً بِرَحْمَتِكَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ./ بحارالانوار، جلد۶۳
سپاس خدایی را که به من خوراک داد و سیرم کرد، آبم داد و سیرابم کرد. از من نگهداری کرد و حمایتم کرد. خدایی را حمد و سپاس میگویم که برکت و میمنت نعمتهایی را که به آن رسیده و ترک کردهام، به من شناساند. پروردگارا این غذا را بر من گوارا گردان؛ نه ناگوار و بیمارىزا؛ پس از آن هم مرا نیرومند و سپاسگزار قرار ده؛ و بر مراقبت بر انجام دستورهایت استوارم گردان؛ و روزى و رزقی نیكو و پربركت و زیستى خوش و پاىدار نصیبم فرما؛ و نیكوكارم كن؛ و آنچه را كه در روز رستاخیز به من خواهد رسید، مایهی بهجت و خرسندىم قرار ده؛ به امید رحمتت، اى مهربانترین مهربانان.
صفای سفره
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی
من حاکم شرع بودم و پانصد نفر از جانیانِ رژیم شاه را اعدام کردم و صدها نفر از عوامل غائله و شماری از قاچاقچیان مواد مخدر را کشتم و اکنون نه پشیمانم نه گلهمند؛ تازه معتقدم که کم کشتم! خیلیها سزاوار اعدام بودند که به چنگم نیفتادند.
ایام انزوا، صادق خلخالی، صفحه ۱۲، برداشت آزاد
کشتههای جنگ بدراجرای حدود شرعی سید محمدباقر شفتی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی
شاه به آقای بروجردی گفته بود: من امام زمان را در خواب دیدهام و مرا تایید کردهاند. آقای بروجردی میگفت: دروغ میگوید، میخواهد ما را گول بزند.
صادق خلخالی، خاطرات آیت الله خلخالی، صفحه ۴۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی
اگر... به طور انقلابی عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و رؤسای آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بوديم و چوبههای دار را در ميدانهای بزرگ بر پا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم، اين زحمتها پيش نمیآمد .... ما مردم انقلابی نبوديم ... من هم انقلابی نيستم. اگر ما انقلابی بوديم، اجازه نمیداديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میكرديم. تمام جبههها را ممنوع اعلام میكرديم. يك حزب، و آن حزب الله ... من توبه میكنم از اشتباهی كه كردم.
صحیفه نور، جلد ۸، صفحه ۲۵۱، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
شخصی دائم به مدرس اصرار میکرد تا ایشان سفارش کنند که فرماندار یکی از شهرستانها شود. بالأخره مدرس روی تکه کاغذی نوشت: وزیر کشور! حامل نامه از مزاحمین من و همکاران شما، یکی از گردنهها را هم به ایشان واگذار کنید.
مسعود نوری، حکایتهایی از زبان سرخ... مدرس، صفحه ۶۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی
امیرحسین ربیعی میگوید: وارد اتاق که شدم سلام دادم، تعظیم کردم و دولا شدم. اجازه داد تا کفش براق ایتالیاییاش را ببوسم و بعد با لبخندی که بر لب داشت به من گفت قصد دارد مرا فرماندۀ نیروی هوایی کند. باور نمیکردم؛ اشک شادی در چشمم حلقه بست؛ دوباره به پایش افتادم. گفت: آیا میدانی در نیروی هوایی چند نفر از تو ارشدند؟ میدانستم هنوز دست کم پنج نفر از مربیان و استادان خودم در نیرو بودند، نام بردم. بعد پرسید میدانی چرا تو را انتخاب کردهام؟ نمیدانستم. در چشمانم خیره شد و گفت: برای اینکه تو خرِ خوبی هستی!
تاریخ پهلوی ۳، کوروش قرن بیستم، علی شجاعی صائین، صفحه ۸۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
مقدار فرض نامحسوسی است که از هر عددی کوچکتر است اما صفر هم نیست. شاگرد میپرسد چنین چیزی که از ناچیز هم ناچیزتر است به چه کار میآید؟ معلم جواب درستی به او نمیدهد ولی بعد تعداد بینهایت از آنها را به میدان میآورد و میگوید امید میرود که مجموعۀ آنها یک وزن یا وسعت یا مقدار قابل ملاحظهای را احراز نمایند به این ترتیب انتگرال را به شاگرد یاد میدهد. اگر در زندگی اجتماعی بینهایت کوچکها یکی دوتا بودند و یکی دو دفعه پیش میآمدند غفلت ما ضرری نداشت ولی اشتباه این است که ما چیزی را بد میدانیم که خیلی بد باشد.
بینهایت کوچکها، مهندس بازرگان، صفحات ۵ تا ۱۶، برداشت آزاد
انجام گناه کوچک برای دفع گناه بزرگآیا سیئات فردی حسنات جمعیاند؟کشف بازرگان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
مرحوم علامه طهرانی از شیخ محمّدرضا مهدوى دامغانى نقل میکند که مرحوم آقای سید ابوالحسن حافظیان از شاگردان مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی بود که مورد غضب شیخ واقع شد. مرحوم شیخ به او گفت: یا اجازۀ إعمال تمام چیزهایی که به تو دادم را میگیرم و یا تو را به مدت ۲۵ سال تبعید میکنم. مرحوم حافظیان حاضر به تبعید شد. شیخ به او فرمودند باید ۱۰ سال تمام به هندوستان بروید و در این مدت اصلأ به مشهد نیایید! پس از آن ۱۵ سال دیگر هم بمانید و در این مدت اگر کم و بیش به مشهد بیایید اشکال ندارد. بعد از این ۲۵ سال میتوانید به مشهد بیایید و متوطن گردید! آقای حافظیان ۱۰ سال به هندوستان رفت و پس از آن گاهی به مشهد مشرف میشد. داستان جنیان در همین سفرهای گاه و بیگاه اتفاق افتاد.
نگرشی بر مقاله بسط و قبض تئوریک شریعت، علامه طهرانی، صفحه ۱۹۴، برداشت آزاد [
اینجا]
تکذیب تبعید حافظیان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۹ ق.ظ توسط اشرفی
اگر کسی در بین صحبت من خوابش برد، بگذارید بخوابد؛ چون این حرفها آدم را به عالم امن میبرد و انسان احساس امنیت میکند.
مولوی، برداشت آزاد
چون در اینجا مستمع را خواب برد ...
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴ ق.ظ توسط اشرفی
ترکی بود به هر حمام که میرفت وقتی بیرون میآمد ادعا میکرد که حمامی یکی از لباسهایش را دزدیده است. کار به جایی رسید که او را به هیچ حمامی راه نمیدادند. تا اینکه قول نداد دیگر چنین ادعایی نکند. این بار وقتی به حمام رفت حمامی تمام لباسهایش را دزدید. ترک گفت ای مسلمانان من قول دادم ادعا نکنم اما شما از این حمامی بپرسید که آیا منِ مسکین چنین لخت به حمام آمدم؟
عبید زاکانی، رسالۀ دلگشا، صفحه ۹۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱ ق.ظ توسط اشرفی
شب بیست و یکم ، مردم هنوز نمیدانند که بر علی چه دارد میگذرد و علی بعد از نیمه شب از دنیا رفته است . تا علی از دنیا میرود فورا همان شبانه ، فرزندان علی ، امام حسن ، امام حسین ، محمد ابن حنفیه ، جناب ابوالفضل العباس و عدهای از شیعیان خاص - که شاید از شش هفت نفر تجاوز نمیکرد ند - محرمانه علی را غسل دادند و کفن کردند و در نقطهای که ظاهرا خود علی علیه السلام قبلا معین فرموده بود - که همین مدفن شریف آن حضرت است و طبق روایات ، بعضی از انبیای عظام نیز در همین سرزمین مدفون هستند در همان تاریکی شب دفن کردند و احدی نفهمید . بعد محل قبر را هم مخفی کردند و به کسی نگفتند . فردا مردم فهمیدند که دیشب علی دفن شده . محل دفن علی کجاست ؟ گفتند لازم نیست کسی بداند ، و حتی بعضی نوشتهاند امام حسن علیه السلام صورت جنازهای را تشکیل دادند و فرستادند به مدینه که مردم خیال کنند که علی ( ع ) را بردند مدینه دفن کنند . چرا ؟ به خاطر همین خوارج . برای اینکه اگر اینها میدانستند علی را کجا دفن کردهاند ، به مدفن علی جسارت میکردند ، میرفتند نبش قبر میکردند و جنازه علی را از قبر خودش بیرون میکشیدند . تا خوارج در دنیا بودند و حکومت میکردند ، غیر از فرزندان علی و فرزندان فرزندان علی ( ائمه اطهار ) کسی نمیدانست علی کجا دفن شده است . تا اینکه آنها بعد از حدود صد سال منقرض شدند ، بنی امیه هم رفتند ، دوره بنی العباس رسید ، دیگر مزاحم این جریان نمیشدند ، امام صادق علیه السلام برای اولین بار [ محل قبر علی علیهالسلام را ] آشکار فرمود . همین صفوان معروفی که شما در زیارت عاشورا یک دعائی میخوانید که در سند آن نام او آمده است ، میگوید من خدمت امام صادق در کوفه بودم ، ایشان ما را آورد سر قبر علی ( ع ) و فرمود قبر علی اینجاست و دستور داد - ظاهرا برای اولین بار - یک سایبانی برای قبر علی ( ع ) تهیه کنیم ، و از آنوقت قبر علی علیه السلام آشکار شد.
سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، مرتضی مطهری، صفحه ۵۲، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۰ ق.ظ توسط اشرفی
گفت: یا شیخ! پاره ای از این پوستین به من ده تا برکت تو به من رسد.
شیخ گفت: اگر تو پوست بایزید در خود کِشی سودت ندارد، تا عملِ بایزید نکنی!
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟ [
حافظ]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی
بگذار بگویند: «این جمله درست نیست»، «به کار نرفته است»؛ به درَک که به کار نرفته، میدانم به کار نرفته اما درست است. «که این شکسته بیرزد به صدهزار درست». علما و ادبای «قاعده»ی ما چه میفهمند؟ آن ها فقط درستها را میتوانند بفهمند، چه میدانند که چه غلط ها هست که از همهی درستها درستتر است؟ این هم شد حرف؟ که به کار نرفته؟ به کارشان نرفته؛ برای این که به کارشان نمیآمده. آنها که در این وادیها نیستند. همۀ نیازهای روحی و حیاتی آنها را یک کتاب «لغت معنی» برآورده میکند، زیادشان هم هست. زبان «کلیله و دمنه» آن ها را بس است. مگر از این دو نیازمندتر و هوشیارتر و عمیقترند؟ غالب کلمات همین زبان هم برایشان ثقیل و بیش از حد نیاز! اگر نه چنین است، پس چرا کلیله و دمنهدانها این همه خودشان را میگیرند؟ این همه فخر میفروشند و مردم هم میخرند؟ پس چرا آن بابا که کلیله را زیر زبر گذاشته آن همه غبغب دارد؟
کویر، عشق فرزند، شریعتی، صفحه ۴۵۶ فیزیکی، برداشت آزاد
بکن معاملهای وین دل شکسته بخرای آنکه از من منتری
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی
مهراوۀ من! آنچنان دوستت دارم که خود را قربانی تو میکنم. گذشتهام را، حالم را، و آیندهام را قربانی تو میکنم. مهراوه ی من! تو را که دارم قربانی تو میکنم.
هبوط در کویر، عشق فرزند، شریعتی، صفحه ۴۵۷ فیزیکی، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
عشق معشوق را گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند زیرا عشق جلوه ای از خودخواهی و روح تاجرانه یا جانورانۀ آدمی است و چون خود به بدی خود آگاه است آن را در دیگری که می بیند از او بیزار می شود و کینه بر می گیرد. اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز می خواهد و می خواهد که همۀ دل ها آن چه را او از دوست در خود دارد داشته باشند. که دوست داشتن از عشق برتر است.
هبوط در کویر، دوست داشتن از عشق برتر است، شریعتی، صفحه ۳۳۰ فیزیکی، برداشت آزاد
من: این عشق مجازی است که حسادت میکند امّا عشق حقیقی حکایت دیگری دارد.
فرق حسادت و غیرت
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی
یکی درد دل کردن، که کار شبهه مردهاست. یکی هم از خود دفاع کردن، که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیاز ندارد، از ناله شرم دارد. مرد پاک را زندگی و زمان تنها نمیگذارند. زندگیاش از او دفاع میکند. پلیدان هرگز پاکدامنی را نمیتوانند آلود؛ هر چند سنگها را بسته و سگها را رها کرده باشند! اما یک نوع نالیدن هست که چیز دیگری است. نالۀ غم و غصه و گرفتاری و قرض و از دست عقدهدارها و زوزیستها و زرزیستها و دشمنیهای این و آن و آزار اینجا و آنجا نیست. نالۀ ضعف و عجز نیست. نالۀ مرد است. آنچنان که شیر در شبهای عظیم کوهستان مینالد، آنچنان که علی در شبهای پهناور نخلستان مینالد. این نالۀ غربت است.
شریعتی، کویر، صفحه ۲۸۲، برداشت آزاد
عارف که برنجد تنگ آب است هنوزآیا گریه نماز را باطل میکند؟لغزش جوانمردان
سیلی به صورت خود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی
بُِشر حافی گفت: در بازار بغداد میگذشتم. یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد. آنگاه او را به حبس بردند. از پی وی برفتم. پرسیدم این زخم از بهر چه بود؟ گفت: از آنکه شیفتهی عشقم! گفتم: چرا زاری نکردی تا تخفیف کردندی؟ گفت: از آنکه معشوقم به نظاره بود. به مشاهدهی معشوق چنان مستغرق بودم که پروای زاریدن نداشتم. گفتم: وَ لَو نَظَرتَ اِلَی المَعشُوقِ الاَکبَر! اگر دیدارت بر دوست مِهین آمدی، خود چون بودی؟ قَالَ: فَصَعِقَ صَعْقاً وَ مَاتَ؛ نعرهای بزد و جان نثار این سخن کرد.
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدین میبدی، برداشت آزاد [
اینجا]
اول روی پوشاسکن مغز افراد عاشقگفتم به تکلّف دو سه روزی بنشینترس بشر حافی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
گویند معاویه مردی سخت حلیم بود. روزی مردی جوان به وقتِ آنکه بزرگان در پیش نشسته در آمد و سلام کرد و در پیش او گستاخ بنشست و گفت: یا امیرالموءمنین! امروز به مهمی پیش تو آمده ام اگر وفا کنی بگویم. معاویه گفت هر چه ممکن باشد وفا کنم. گفت بدان که مردی غریبم و زن ندارم و مادر تو شوی ندارد او را به زنی به من ده تا من با زن شوم و او با شوی شود و تو را ثواب بود! معاویه گفت تو مردی جوان و او زنی پیر است چنانک در همه دهان او یک دندان نیست این رغبتِ تو به وی چیست؟ گفت بدان که شنیده ام او ... دارد و من ... را دوست دارم. معاویه گفت والله پدر من بدین معنی او را به زنی کرد و جز این هنر نداشت. ولیکن این سخن به مادر بگویم اگر رغبت کند هیچ کس مانع نیست. این بگفت و هیچ تغییر در وی پدید نیامد و از جای نرفت. مردمان همه اقرار دادند که از او حلیم تر در جهان کس نباشد.
سیاستنامه، خواجه نظام الملک طوسی، صفحه ۱۹۸ از ۵۷۱، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی
گویند: مردی بر زنی عارفه رسید و جمال آن زن بر دل آن مرد اثر کرد. گفت: «کلّی بِکلّکِ مشغول» ای زن! من خویشتن از دست بدادم در هوای تو! زن گفت: چرا در خواهرم ننگری که از من با جمالتر است و نیکوتر؟ گفت: کجاست آن خواهر تو تا ببینم؟ زن گفت: برو ای بطّال که عاشقی نه کار تست! اگر دعویِ دوستیِ مات درست بودی، تو را پروای دیگری نبود!
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدین میبدی، برداشت آزاد [
اینجا]
قلب عاشق میشود یا مغز؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی
گفته اند که یوسف را دو چیز بود بر کمال: یکی حسن خِلقت، دیگری علم و فطنت. حسن خِلقت جمال صورت است، و علم و فطنت کمال معنی. پس رب العزﺓ تقدیر چنان کرد که جمال وی سبب بلا گشت و علم وی سبب نجات، تا عالمیان بدانند که علم نیکو به از صورت نیکو!
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدین میبدی، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی
ما در مطبوعات اعلام خواهيم كرد، كسانی كه بخاطر خير و رفاه عمومی با شورشيان درگير شوند و بميرند، شهيد تلقی میشوند و با اين كار هزاران نفر از غيريهوديان را به گلۀ خدمتكاران خود افزودهايم.
پروتکل رهبران یهود، صفحه ۱۹، برداشت آزاد
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
رأی، اصولاً وسيلهای است كه ما از آن استفاده میكنيم تا بر سر قدرت بمانيم. به افراد ياد می دهيم كه حتی در كوچك ترين مجامع وگردهمايیها، براساس رأیگيری به توافق برسند. اعمال چنين رويهای موجب خواهد شد كه اكثريت مردم به جای سرزنش، ما را مورد تأييد قرار دهند.
پروتکل رهبران یهود، صفحه ۱۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۸ ق.ظ توسط اشرفی
اما درخصوص
سيدمحمد خاتمي، زماني که متوجه شوند وزن آقاي خاتمي در باسکول اجتماع زياد است خود
به خود دست از تخريب برمي دارند و توقعات را جايگزين اين تخريب ها مي کنند و معمولاً
هم اين توقعات بيش از حد و اندازه طرف مقابل است./ماشاءا... شمسالواعظين
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲ ق.ظ توسط اشرفی
هر گونه وامی برای دولتها نوعی ضعف به بار میآورد. اينگونه فرمانروايان به جای آنكه برای پرداخت ديون، مالياتهای موقت از مردم بگيرند، دست تكدی خود را به سوی بانكداران ما دراز میكنند. وامهای خارجی چون زالو بر پيكر دولت میچسبند و خون آنان را میمکند و سرانجام يا دولت را از پای در میآورند يا خود در اثر مكيدن خون فراوان از پيكر دولت كنده میشوند. اما دولتها اينگونه زالوها را از تن خويش جدا نمیكنند. يعنی آنقدر به گرفتن وام ادامه میدهند كه سرانجام در اثر از دست دادن خون فراوان از پای در میآيند.
پروتکل رهبران یهود، صفحه ۲۰، برداشت آزاد
بانک ربوی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
عُمر پسری به نام عبدالله بن عمر دارد که اهل تسنن او را فقیه میدانند. در کتابهایشان نوشتند کسی آمد نزد عبدالله بن عمر و گفت: اگر در عمل حج مثلاً احرام، پشهای روی دستمان بنشیند و نیش بزند ما هم بزنیم پشت دستمان و آن پشه را بکشیم و دستمان به خون پشه آلوده شود آیا طواف عیبی دارد؟ عبدالله بن عمر پرسید اهل کجا هستی؟ جواب داد اهل عراق؛ گفت: آن روزی که جمع شدید خون این هفتاد و دو نفر را بریزید چرا نیامدی بپرسی ریختن این خون حلال است یا حرام؟ حالا به یاد ریختن خون پشه افتادی بی شعور؟ مسئله میپرسی؟ کدام حج؟ کدام نماز؟ نماز اگر طاعت رحمان باشد نماز است، حج اگر طاعت رحمان باشد حج است.
انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه3، برداشت آزاد
بخاری، صحیح بخاری، جلد ۸، صفحه ۷، حدیث ۵۹۹۴، برداشت آزاد [
اینجا]
خونخواهی عبدالله عمرسودای سربالاعقده را بگشاده گیر ای منتهیتعداد فرشتگان بر سر یک سوزن
تأثیر توابین
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
عشق شهوانی هم ممكن است سودمند واقع شود. چون بر اثر فراق از طرفی، و عفاف از طرفی دیگر، سختیهایی بر روح وارد میشود که عرفا میگويند عشق مجازی تبديل به عشق حقيقی میگردد اما اين نوع عشق قابل توصيه نيست. از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسی وارد شود و او با نيروی صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمل و پاك كننده نفس است، اما مصيبت قابل توصيه نيست.
جاذبه و دافعه علی(ع)، مرتضی مطهری، صفحه ۵۵، برداشت آزاد
درمان خودخواهیآدم آورد در این دیر خراب آبادمآیا عشق زمینی مطلوب است؟شباهت عشق مجازی به حرکت اتومبیل
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی
من در سلول بودم که مرحوم آيت الله سعيدی را هم آوردند. ديدم خيلی ناراحتند. گفتم: السّلام عليك يا ذالّحيه الطويله! سرش را بلند كرد، ديد منم، خيلی خوشحال شد و گفت و عليكم السلام! بعد به شوخی گفت و لحيه طويله عريضه، الضرط فی امثالها فريضه! به آقای ربانی گفتم آقای سعيدی چنين شعری خواند، آقای ربانی گفت آقای سعيدی! كجايی؟ برای انجام فريضه آمدهام! اين صدا به گوش آقای
فروهر رسيد. آقای فروهر گفت: آقای سعيدی! ما هم برای انجام فريضه حاضريم! آقای سعيدی هم معطل نكرد و گفت: البته سبيل بلند هم ملاك ريش بلند را دارد.
جلوههای ماندگار، نقل از آیت الله منتظری، صفحه ۲۹۶، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
يك نفر تقاضا كرد يكی از ما برود و عقد دخترش را بخواند، مرحوم آقای ربانی شيرازی قبول كرد و رفت، وقتی كه برگشت گفت: پس از خواندن عقد دختر، پدرش گفت: يك باره عقد مادرش را هم بخوان چون تا به حال كسی پيدا نكرديم عقد مادرش را بخواند.
جلوههای ماندگار، صفحه ۵۵، برداشت آزاد [
اینجا]
اعزام مبلّغ به ژاپن
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
به مجنون گفت روزی عیب جویی/ که پیدا کن به از لیلی نکویی...
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت/ در آن آشفتگی خندان شد و گفت...
تو قد میبینی و من جلوۀ ناز/تو چشم و من نگاه ناوکانداز
تو مو میبینی و من پیچش مو/تو ابرو من اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شکرخنده خون است/تو لب میبینی و دندان که چون است
کسی کو را تو لیلی کردهای نام/نه آن لیلی است کز من برده آرام [
وحشی]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی