نکات

نواهی

آيا نهی دلالت بر حرمت می‏‌كند يا بر كراهت و يا بر هيچكدام دلالت نمی‏‌كند؟ بلكه دلالت بر اعم از حرمت و كراهت می‏‌كند، يعنی فقط دلالت می‌‏كند بر اينكه شیئ مورد نظر ناپسند است‏ اما اينكه اين ناپسندی در حد حرمت است كه مرتكب آن مستحق عقوبت است‏ يا در حد كراهت است و مرتكب آن مستحق ملامت است نه عقوبت، مورد دلالت نهی نيست. همچنين آيا نهی دلالت می‏‌كند بر ابديت يا صرفا دلالت می‏‌كند بر لزوم ولو در يك مدّت موقّت؟ اينها پرسش‌هايی است كه علم اصول به آنها پاسخ می‏دهد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

عام و خاص

مثلا در قرآن مجيد وارد شده است كه «و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء» زنان مطلقه لازم است بعد از طلاق تا سه عادت ماهانه صبر كنند و شوهر نكنند. پس از آن آزادند در اختيار شوهر. اكنون فرض كنيد كه در حديث معتبر وارد شده است كه اگر زنی به عقد مردی در آيد و پيش از آنكه رابطه زناشوئی ميان آنها بر قرار شود زن‏ مطلقه شود، لازم نيست زن عده نگهدارد. در اينجا چه بكنيم؟ آيا اين حديث را معارض قرآن تلقی كنيم و در نتيجه همانطور كه دستور رسيده است آن را دور بيندازيم و به سينه ديوار بزنيم؟ يا خير اين حديث در حقيقت مفسر آن آيه است و به‏ منزله استثنائی است در بعضی مصاديق آن و به هيچ وجه معارض نيست. البته نظر دوم صحيح است، زيرا معمول مخاطبات آدميان اين است كه‏ ابتدا يك قانون را به صورت كلی ذكر می‏كنند و سپس موارد استثناء را بيان می‏نمايند. قرآن هم بر اساس محاورات عمومی بشری با بشر سخن گفته‏ است و از طرف ديگر خود قرآن حديث پيغمبر را معتبر شمرده و گفته است«ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» آنچه پيامبر برای شما آورده بگيريد وعمل نمائيد. در اين گونه موارد، خاص را به منزله استثناء برای عام تلقی می‏كنيم و می‏گوئيم عام را وسيله خاص تخصيص می‏دهيم و يا می‏گوئيم خاص مخصص عام است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

الفاظ

۱- اوامر ۲- نواهی ۳- عام و خاص ۴- مطلق و مقيد ۵- مفاهيم ۶- مجمل و مبين ۷- ناسخ و منسوخ
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیّت خبر واحد

خبر واحد يعنی روايتی كه از پيغمبر يا امام نقل شده ولی راوی يك نفر است و يا چند نفرند ولی به مرحله تواتر نرسيده است، يعنی در مرحله‏ای‏ نيست كه موجب يقين بشود. آيا چنين اخباری را می‏توان مبنای استنباط قرار داد يا نه ؟ اصوليون معتقدند كه اگر راوی يا راويان عادل باشند و لااقل اگر اطمينانی‏ به راستگوئی آنان باشد می‏توان روايات آنها را مورد استناد قرار داد. يكی از ادله اصوليون بر اين مدعا آيۀ نبأ است كه می‏فرمايد «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» مفهوم آيه اين است كه اگر فرد عادل و مورد اعتمادی خبری به شما داد ترتيب اثر بدهيد. پس مفهوم اين آيه دليل بر حجيت خبر واحد است
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

تعادل و تراجیح

بسيار اتفاق می‏‌افتد كه در مورد يك‏ چيز، اخبار و روايات با يكديگر تعارض دارند و بر ضد يكديگرند. آيا بايد گفت اذا تعارضا  تساقطا؟ يا مخیّريم به هر كدام كه می‏‌خواهيم عمل كنيم؟ و يا بايد عمل‏ به احتياط كنيم؟ اصوليون ثابت می‏‌كنند كه اولا تا حدی كه ممكن است بايد ميان روايات‏ مختلف جمع كرد. الجمع مهما امكن اولی من الطّرح؛ در خود اخبار و احاديث دستور رسيده است كه در موقع تعارض اخبار چه‏ بايد كرد. اخباری كه ما را به طرز حل مشكل تعارض اخبار و روايات‏ راهنمائی می‏‌كند اخبار علاجيه ناميده می‌‏شوند. اصوليون نظر خود را درباره تعارض اخبار و روايات به استناد همين‏ اخبار علاجيه ابراز داشته‏‌اند و نام آن باب از اصول را كه در این باره بحث می‏‌كند، باب فتعادل و تراجيحف نام نهاده‌‏اند. تعادل یعنی تساوی و تراجيح جمع ترجيح است و به‏ معنای ترجيحات است. يعنی بابی كه در آن باب درباره صورت تساوی و برابری روايات متعارض، و درباره صورت نابرابری و راجح بودن بعضی بر بعضی سخن می‏‌گويند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیت ظواهر کتاب

اخباريين معتقدند كه احدی غير از معصومين حق استنباط از آيات قرآن را ندارد. اخباريون مدعی هستند كه معنی هر آيه‌‏ای را از حديث‏ بايد استفسار كرد. فرضا ظاهر آيه‏‌ای بر مطلبی دلالت كند، ولی حديثی آمده‏ باشد و بر ضد ظاهر آن آيه باشد، ما بايد به مقتضای حديث عمل كنيم و بگوئيم معنی واقعی آيه را ما نمی‌‏دانيم؛ ولی اصوليون ثابت می‏‌كنند كه استفاده مسلمين از قرآن به صورت مستقيم‏ است. اصوليون می‌‏گويند خود قرآن تصريح می‏‌كند كه مردم در آن تدبّر كنند. به علاوه در اخبار متواتره وارد شده كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار از اينكه اخبار و احاديث مجعوله‏ پيدا شده ناليده و رنج برده‌‏اند و فرموده‌‏اند كه هر حديثی كه از ما روايت شده بر قرآن عرضه كنيد اگر ديديد مخالف قرآن است‏ بدانيد كه ما نگفته‌‏ايم، آن را به ديوار بزنيد. پس معلوم می‌‏شود بر عكس ادعای اخباريين، احاديث معيار و مقياس‏ قرآن نيستند، بلكه قرآن معيار و مقياس اخبار و روايات و احاديث است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیت ظواهر سنت

درباره حجيت ظواهر سنت، احدی بحث ندارد، ولی دو مطلب مهم وجود دارد كه اصوليون درباره آنها بحث‏ می‌‏كنند. يكی حجيت خبر واحد است، ديگر مسئله تعارض اخبار و روايات‏ است. از اين‌رو دو فصل مهم و پر شاخه در علم اصول باز شده يكی خبر واحد و ديگری تعادل و تراجی است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

اصول استنباطیّه و اصول عملیّه

ممكن است در مواردی از منابع چهارگانه نتوانيم حكم اسلامی را استنباط كنيم، در اين موارد شارع اسلام سكوت نكرده است و يك سلسله قواعد و وظائف عملی برای ما مقرر كرده است كه به آن حكم‏ ظاهری می‌گوییم. بنابراین علم اصول كه علم دستوری است دو قسمت می‌‏شود. بخش اول را اصول استنباطيه و بخش دوم را اصول عمليه می‌ناميم.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

مؤلفین علم اصول

در ميان علماء شيعه، اولين شخصيت برجسته‌‏ای كه در علم اصول كتبی‏ تأليف كرد سيد مرتضی علم‏ الهدی بود. معروف‌ترين‏ كتب او كتاب ذريعه است که بیش از هزار سال قبل تالیف شد. پس از سيد مرتضی، شيخ طوسی شاگرد سيد مرتضی است و مقداری هم درس شيخ مفيد را درك كرده‏ است. حوزه نجف كه حدود هزار سال از عمر آن می‏‌گذرد به‌وسيله اين مرد بزرگ تأسيس شد. كتاب اصول شيخ طوسی به‏ نام عدة الاصول است. شخصيت ديگر صاحب معالم است. نام او شيخ حسن است. شیخ حسن، فرزند شهيد ثانی، صاحب شرح لمعه است. كتاب‏ معالم از كتب معروف علم اصول است و هنوز هم مورد استفاده طلاب علوم‏ دينيه است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

شیرینی علم اصول

در ميان علوم اسلامی هيچ علمی به اندازه علم اصول پویا و متغير و متحول نبوده است و هم اكنون نيز شخصيتهای مبرّزی وجود دارند كه در اين‏ علم صاحب نظر شمرده می‌‏شوند. نظر به اینکه علم اصول، مربوط محاسبات عقلی و ذهنی است و موشكافی زياد دارد، علمی شيرين و دلپذير است و ذهن دانشجو را جلب‏ می‏‌كند. علم اصول، برای ورزش فكری و تمرين دقتِ ذهن، در رديف منطق و فلسفه است. طلاب علوم قديمه دقت نظر خود را بيشتر مديون علم اصول می‏‌باشند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیت عقل

حجيّت عقل از نظر شيعه به اين معنی است كه اگر در موردی عقل يك حكم‏ قطعی داشت، آن حكم به حكم اينكه قطعی و يقينی است حجت است. در ميان نحله‏‌های فقهی اهل تسنن يعنی مذاهب حنفی، شافعی، مالكی، حنبلی، ابوحنيفه قياس را دليل چهارم می‌‏‏شمارد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

زمان پیدایش اجتهاد در میان شیعه

برخی مستشرقين پنداشته‏‌اند كه اجتهاد در شيعه دويست سال بعد از اهل‏ تسنن پيدا شد، زيرا شيعه در زمان ائمه اطهار نيازی به اجتهاد نداشت و در نتيجه نيازی به مقدمات اجتهاد نداشت ولی اين نظريه به هيچ وجه‏ صحيح نيست. اجتهاد به معنی صحيح كلمه يعنی تفريع و ردّ فروع بر اصول و تطبيق‏ اصول بر فروع، از زمان ائمه اطهار در شيعه وجود داشته است و ائمه اطهار به اصحابشان دستور می‌‏دادند كه تفريع و اجتهاد نمايند البته و بدون شك، به واسطه روايات زيادی كه از ائمه اطهار در موضوعات و مسائل مختلف وارد شده است، فقه شيعه بسی غنی‌تر شده است و به تلاش‌های اجتهادی كمتر نیاز دارد. در عين حال‏ شيعه خود را از تفقّه و اجتهاد بی نياز نمی‏‌دانست، و ائمه اطهار مخصوصا دستور تلاش اجتهاد مآبانه را به برجستگان از اصحاب خود می‏‌دادند. اين جمله در كتب معتبر از ائمه اطهار روايت شده است که علينا القاء الاصول و عليكم ان تفرعوا...
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیّت اجماع در نظر شیعه و سنّی

۱- از نظر شيعه تنها اجماع علماء معاصر پيغمبر يا امام حجت است. پس اگر در زمان ما همه علماء اسلام بدون استثناء بر يك مساله اجماع‏ نمايند به هيچ وجه برای علماء زمان بعد حجت نيست.
۲- از نظر شيعه، اجماع اصالت ندارد. يعنی حجيت اجماع از آن نظر نيست كه اجماع و اتفاق آراء است، بلكه از آن نظر است كه كاشف قول پيغمبر يا امام است .
اما از نظر علماء اهل تسنن اجماع اصالت دارد. يعنی اگر علماء اسلامی در يك مسئله در هر زمانی ولو زمان‏ ما  وحدت نظر پيدا كنند حتما نظرشان صائب است. مدعی هستند كه ممكن‏ است بعضی از امت خطا كنند و بعضی نه، اما ممكن نيست همه بالاتفاق خطا نمايند. از نظر اهل تسنن توافق آراء همه امت در يك زمان در حكم وحی الهی است‏، و در حقيقت همه امت در حين توافق در حكم پيغمبرند كه آنچه بر آنها القاء می‏‏شود حكم خداست و خطا نيست.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵ ب.ظ توسط اشرفی  

اجماع

اگر معلوم شود كه همه مسلمانان عصر پيغمبر در مسئله‌ای‏ يك نوع نظر داشته‏‌ و يك نوع عمل كرده‌‏اند. و يا اگر همه اصحاب يكی از ائمه اطهار كه جز از ائمه دستور نمی‏‌گرفته‌اند در يك مسئله وحدت نظر داشته‌اند دليل بر اين است كه آن را از پیغمبر یا مكتب امام خود فرا گرفته‏‌اند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴ ب.ظ توسط اشرفی  

کدام سنّت حجّت است؟

اختلافی كه در مورد سنّت است در دو جهت است، اوّل این که اهل تسنّن تنها سنّت نبوی را حجّت می‏‌شمارند ولی شيعيان به قول و فعل و تقرير ائمه اطهار نيز استناد می ‌كنند. دوم این‌که سنّت مرويه از رسول خدا و ائمه اطهار گاهی قطعی‏ و متواتر است و گاهی ظنّی است و به اصطلاح خبر واحد است. آيا به‏ سنن غير قطعی رسول خدا نيز بايد مراجعه كرد يا نه؟ می‌گويند ابوحنيفه در ميان همه احاديث مرويه از رسول خدا تنها هفده حديث را قابل‏ اعتماد می‏‌دانست ولی علماء شيعه‏ معتقدند كه تنها حديث صحيح و موثق قابل اعتماد است، يعنی اگر راوی‏ حديث شيعه و عادل باشد، و يا لااقل شخص راستگو و مورد وثوقی باشد به‏ روايتش می‏‌توان اعتماد كرد
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

اخباریین و رجوع مردم به قرآن

مسلمين از صدر اسلام، برای استنباط احكام اسلامی در درجۀ اول به قرآن‏ رجوع كرده و می‏‌كنند، ولی تقريبأ مقارن با ظهور صفويه در ايران‏ جريانی پيش آمد و فرقه‌ای ظاهر شدند كه حق رجوع مردم عادی را به قرآن‏ ممنوع دانستند، مدعی شدند كه تنها پيغمبر و امام حق رجوع به قرآن‏ دارند، ديگران عموما بايد به سنّت يعنی اخبار و احاديث رجوع كنند. اين گروه همانطور كه رجوع به قرآن را ممنوع اعلام كردند، رجوع به اجماع‏ و عقل را نيز جايز ندانستند زيرا مدعی شدند كه اجماع ساخته و پرداخته اهل‏ تسنن است، عقل هم به دليل اينكه جايزالخطا است قابل اعتماد نيست، پس تنها منبعی كه بايد به آن رجوع كرد اخبار و احاديث است. از اين‌رو اين گروه، "اخباريين" خوانده شدند. اين گروه به موازات انكار حق رجوع به قرآن و انكار حجيت اجماع و عقل‏، اساسأ اجتهاد را منكر شدند، زيرا اجتهاد چنانكه قبلأ  گفته شد، عبارت است از فهم دقيق و استنباط عميق، و بديهی است كه فهم عميق بدون‏ به كار افتادن عقل و اعمال نظر نا ميسّر است. اين گروه معتقد شدند كه‏ مردم مستقيماً بدون وساطت گروهی به نام مجتهدين بايد به اخبار و احاديث‏ مراجعه كنند، آنچنان‌كه عوام النّاس به رساله‏‌های عمليّه مراجعه می‏‌كنند و وظيفه خود را در می‏‌يابند. سردسته اين گروه مردی به نام "امين استر آبادی" است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲ ب.ظ توسط اشرفی  

حجیّت سنّت

سنّت، به معنای گفتار يا كردار يا تأييد معصوم است. بديهی است كه اگر در سخنان‏ رسول اكرم يك حكمی بيان شده باشد، و يا ثابت شود كه رسول اكرم عملأ وظيفۀ دينی را چگونه انجام می ‌داده است و يا محقّق شود كه ديگران برخی‏ وظائف دينی را در حضور ايشان به گونه‏‌ای انجام می‌دادند و مورد تقرير و تأييد و امضاء عملی ايشان قرار گرفته است، يعنی ايشان عملأ با سكوت خود صحّه گذاشته‌اند، كافی است كه يك فقيه بدان استناد كند. در مورد سنّت و حجيّت آن، از نظر كلی بحثی نيست و مخالفی وجود ندارد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲ ب.ظ توسط اشرفی  

آیات احکام

حدود پانصد آيه‏ از مجموع شش هزار و ششصد و شصت آيه، يعنی حدود يك سيزدهم  آيات قرآن، به احكام اختصاص يافته است. كتب متعددی درباره خصوص همين آيات تأليف كرده‏ اند. معروفترين آن‌ها، آيات الاحكام مقدّس اردبيلی در قرن دهم‏ هجری و معاصر با شاه عباس كبير است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

ادلّه اربعه

قرآن و سنت و اجماع و عقل که در اصطلاح فقهاء و اصولين ادله اربعه خوانده می‏‌شوند منابع فقهی شیعه است که علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث می‏‌كند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

علم اصول، فن است

علم اصول مانند علم منطق يك علم دستوری است و به فن نزديكتر است تا علم يعنی در اين علم دربارۀ يك سلسله بايدها سخن می‏‌رود نه‏ درباره يك سلسله است‌ها. همچنانكه مسائل منطق، كبريات فلسفه‏ قرار نمی‌گيرند مسائل اصول نيز نسبت به فقه همين‌گونه‌اند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی  

فقیه، مجتهد، استنباط

فقه در لغت به معنای فهم دقیق و در اصطلاح، علم به احکام شرعی فرعی از روی ادلۀ تفصیلی است.
جُهد به معنای منتهای کوشش است
استنباط از نبط مشتق شده است به معنای استخراج آب تحت الارضی است.
فقیه یا مجتهد کسی است که کوشش خود را در استخراج و استنباط احکام به کار ببرد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۸برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی  

نسبت اصول با فقه

وابستگی اصول و فقه به یکدیگر، نظیر وابستگی فلسفه و منطق است. علم اصول به منزلۀ مقدّمه‌ای برای فقه است. لذا آن را اصول فقه، یعنی پایه‌ها و ریشه‌های فقه می‌نامند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

علومی که برای فقیه لازم است

ادبيات عرب؛ نحو، صرف، لغت، معانی، بيان، بديع. زيرا قرآن و حديث به زبان عربی است.
تفسير قرآن؛ آگاهی اجمالی به علم تفسير برای فقيه ضروری است.
علم منطق؛ هر علمی كه در آن استدلال به كار رفته باشد نيازمند به منطق‏ است.
علم حدیث؛ فقیه باید حدیث شناس باشد و اقسام حدیث را بشناسد.
علم رجال؛ علم رجال يعنی راوی شناسی. علم رجال برای نقادی اسناد احاديث است.
علم اصول؛ فقه شيرين و جزء علوم ابتكاری مسلمين است.
اصول فقه، مطهری، صفحه ۱۶، برداشت آزاد
علم بنی‌صدر
حذف علم رجال از اجتهاد
ابواب فقه محقق حلی در شرایع
ضرورت علم اخلاق برای فقیه
چهار کتاب اصلی علم رجال
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

چه کسانی می‌توانند به نیاز جامعه پاسخ دهند؟

تنها كسانی می‏‌توانند به نياز جامعه به درستی پاسخ‏ گويند كه از يك سو خود فرهنگ اسلامی را از سرچشمه‏‌های اصيل آن فرا گرفته‏ باشند و از سوی ديگر به زبان زمان خويش سخن بگويند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷، برداشت آزاد
هدف شهید مطهری از نوشتن کتاب
آب خواه از جو بجو خواه از سبو
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

عشق من به کینه تبدیل نمی‌شود

عزیز من! گه‌گاه می‌اندیشم که چه چیزی ممکن است عشق را به کینه، دوست داشتن را به بیزاری، و محبّت را به نفرت تبدیل کند؟ اعتماد به نفسی به وسعت تمامی آسمان داشته باش که ارادت من به تو ارادتی مصرفی نیست. در جهان قدرتی وجود ندارد که بتواند عشق مرا به کینه تبدیل کند و این نشان می‌دهد که جهان با همۀ عظمتش در برابر عشق چه‌قدر حقیر و ناتوان است! من نیز چون تو در باب انهدام عشق داستان‌های بسیار خوانده و شنیده‌ام امّا علّت همۀ این ویرانی‌های تأسّف‌بار صرفاً سست بودن اساس بنا و حقیقی نبودن آن است.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

چرا قضاوت های دیگران تو را مضطرب می کند؟

بانوی بزرگوار من! چرا قضاوت‌های دیگران تو را آن‌قدر مضطرب می‌کند؟ این دیگران چه کسانی هستند؟ تو از دشنام کسانی می‌ترسی که نان از قِبل تهدید و باج‌خواهی و هرزه‌دهانی خویش می‌خورند. دلت می‌خواهد که حتّی مخالفان راه و نگاه و اندیشه و آرمانِ ما نیز، ما را خالصانه بستایند. این ممکن نیست، نیست، نیست، عزیز من! هر کس که کاری می‌کند، در معرض خشم کسانی است که کاری نمی‌کنند. هر کس که چیزی را می‌سازد حتّی لانه‌ی فرو ریخته‌ی یک جفت قمری را، و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد فقط به قدر جابجا کردن یک گلدان، باید در انتظار سنگ‌باران همه‌ی کسانی باشد که عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سکون!
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

گفت و گو با حریف

بانوی من! دیروز که دیدم رنجیده و بر افروخته با دوستی سخن می‌گویی امّا رنجیدگی را به بیان خود منتقل نمی‌کنی و نمی‌کوشی که به دلیل به خشم آمدنت او را به خشم بیاوری احساس کردم که چه تفاوت عظیمی میان شیوه‌های ما در ارسال پیام‌های روزمرّه وجود دارد. در روزگار ما که بسیاری از مردان صاحب سواد و اکثر زنان به هنگام بحث گرفتار عدم تعادل می‌شوند، فریاد می‌کشند، دشنام می‌دهند، متل می‌گویند، تهمت می‌زنند و جملگی ارزش‌های اخلاقی و انسانی و حتّی علل یک گفت‌وگو را زیر پاهای خود له می‌کنند و هدفی برایشان نمی‌ماند جز مغلوب کردن و خرد کردن بی‌رحمانه و لحظه‌ای حریف!
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

خشم و قهر

وقتی حریمی ساختیم، شکستن این حریم بسیار دشوارتر از پاس داشتن آن است. ویران کردن یک دیوار سنگیِ استوار، مسلّماً مشکل‌تر از باقی گذاشتن آن است. خشم آری، امّا آیا تو می‌پذیری که من به هنگام خشم ناگهان به یکی از زبان‌هایی که نمی‌دانم سخن بگوم؟ قهر زبان استیصال است. قهر دو قفله کردن دری است که به اجبار زمانی بعد باید گشوده شود و هر چه تعداد قفل‌ها بیشتر باشد. در، ناگزیر با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی  

جشن تولد

امروز که روز تولّد توست و حق است خانه را به مبارکی چنین روزی گل‌باران کنم، اگر تنها غنچه‌ی فروبسته‌ی گل سرخ به همراه این نامه کرده‌ام دلیلش این است که گمان می‌کنم عصر، بچّه‌ها و شاید برخی از دوستان و خویشان با گل‌هایشان از راه برسند و این، البته شرط ادب و مهمان نوازی نیست که ما پیشاپیش همه‌ی گلدان‌ها را اشغال کرده باشیم. گلدان، خانۀ محبّت دوستان ماست.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

میدان ندادن به اندوه

عزیز من! دیروز باز نزدیک غروب دیدمت که غم‌زده بودی، من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمی‌کنم، چرا که می‌دانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمی‌کند. امّا میدان دادن به آن را هرگز نمی‌پذیرم. هر قدر به غم میدان بدهی، میدان می‌طلبد. هر قدر در برابرش کوتاه بیایی قد می‌کشد. غم عقب نمی‌نشیند مگر آن که به عقب برانی‌اش و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می‌شود، و بی‌اعتبار و ناانسان. من مثل تو می‌دانم که در جهانی این‌گونه دردمند، بی‌دردی آن‌کس که می‌تواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد. یک بی‌دردی ددمنشانه است و بی غیرتی‌ست و بی آبرویی و اسباب سرافکندگی انسان. آن‌گونه شاد بودن هرگز به معنای خوش‌بخت بودن نیست، بل فقط به معنای نداشتن قدرت تفکّر است و احساس و ادراک. و با این همه گفتم که برای شفا دادن جهانی این چنین دردمند طبیب حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید. چشم بیماران به نگاه مادران و طبیبان است. اگر در اعماق آن حتّی لبخندی محو ببیند نیروی بالندگی‌شان چندین برابر می‌شود.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

آزار دانسته و ندانسته

هم‌قدم همیشگی من! مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد که دانسته تو را بیازارم. آن چه در چند روز گذشته تو را رنجیده‌ خاطر کرده، مرا بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده است. و مطمئن باش چنان می‌روم که بدانم چه چیزها این زمان تو را زخم می‌زند تا از این پس حتّی ندانسته نیز تو را نیازارم.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

این قناعت تو

بانو! بانوی بخشند‌ه‌‌ی بی‌نیاز من! این قناعت تو عجب دل مرا می‌شکند. این چیزی نخواستنت و با هر چه که هست ساختنت. و به آن سوی پرچین‌ها نگاه نکردنت. کاش کاری می‌فرمودی دشوار ناممکن تا من به خاطر تو سهل ممکنش می‌کردم. کاش می‌توانستم همچون خوب‌ترین دلقکان جهان، تو را سخت طولانی و عمیق بخندانم. کاش می‌توانستم همچون مهربان‌ترین مادران، رد اشک را از گونه‌هایت بزدایم. آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجیب می‌شکند.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی  

تشنیع زدن

یکی پیش جنید از گرسنگی و برهنگی شکایت کرد. جنید گفت برو ایمن باش که او گرسنگی و برهنگی را به کسی ندهد که تشنیع زند بلکه به دوستان خود دهد.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد
سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری
زخم دیدیم و پی مرهم شدیم
غم بی حساب
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
آن نفسی که با خودی یار چو خار آیدت
شکوه در مذهب درویش حرامست ولی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

بیا متفاوت باشیم

هم هدف بودن ابداً به معنای شبیه بودن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است. اگر چنین حالتی پیش بیاید یا عاشق زاید است یا معشوق. من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. بخواه که هم‌دیگر را کامل کنیم نه ناپدید. بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل. عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

روی ماه خداوند را ببوس

کتاب "روی ماه خداوند را ببوس"، رمانی است که مصطفی مستور در ۱۱۸ صفحۀ رقعی نوشته است. دیشب تا صبح همه‌اش را خواندم اما مطلب خاصّی نداشت. در صفحۀ ۲۶ کتاب هم مسئله‌ای را به اشتباه مطرح می‌کند که می‌گوید: "اگر خداوند وجود نداشته باشد، ترک لذّت دنیا واقعأ باخت بزرگی است" انگار نویسنده به قول خودش به جای اینکه با کلیدِ فلسفه، قفلی را باز کند، آن را دوقفله کرده است! باید بگوید: اگر خداوند وجود داشته باشد اطاعت نکردن اوامر او باخت بزرگی است. جواب سؤال، شعری نیست که نویسنده در آخر کتاب می‌خواند؛ بلکه جواب آن فرضیۀ پاسکال است. [اینجا]
نظریه علی(ع) و فرضیه پاسکال
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

کلید فلسفه

کلیدها به همان راحتی که در را باز می‌کنند، به همان راحتی هم آن را قفل می‌کنند.
روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵ ب.ظ توسط اشرفی  

ای موسی کفش‌هایت را بیرون بیاور

تلفن زنگ می زند، سایه است. می‌خواهد بداند وقتی خداوند از توی درخت در وادی مقدّس بر موسی تجلّی کرد و به او گفت که کفش‌هایش را بیرون بیاورد، منظورش از بیرون آوردن کفش‌ها دقیقأ چه بوده است؟ آیا بیرون آوردن کفش‌ها مفهوم نمادینی دارد یا نه؟ می‌گویم چه اهمیّتی دارد؟ گمونم آنچه مهمّه اینه که خداوند با موسی تکلّم کرده و موسی تنها بشری است که صدای خداوند را شنیده همین! می‌گوید چون کفش‌ها ابزار سفر و رفتن‌اند، آیا کندن آن‌ها نوعی اشاره به رسیدن و وصل نیست؟ سیم تلفن را لای انگشتانم حلقه می‌کنم و روی صندلی می‌نشینم می‌گویم شاید!
روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور، صفحه ۱۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

انار خوارنی؟

دلش می‌خواست با آقا حرف بزند، اما هیبتِ آقا اجازه‌ نمی‌داد.
جلو رفت و پرسید: اِنار خوارنی؟ آقا فرمودند: دارنی؟ گفت: نا!
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

دزدی از منزل احمد خضرویه

دزدی به خانۀ او در آمد، هیچ نیافت خواست که نومید برگردد، احمد گفت: ای برنا دلو برگیر و از چاه آب برکش  و طهارت کن و به نماز مشغول شو تا چون چیزی رسد به تو دهم تا تهیدست از خانۀ ما بازنگردی. برنا چنین کرد چون روز شد خواجه‌ای صد دینار بیاورد و به شیخ داد؛ شیخ گفت بگیر این جزای یک شب نماز توست. دزد گریان شد و گفت راه غلط کرده بودم. زر قبول نکرد و از مریدان شیخ شد.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۱۲۳، برداشت آزاد
بوسیدن پای دزد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

ابوذر صورت بر زمین گذاشت

وقتی ابوذر به غلام سیاه گفت: یابن السّودا پیامبر عزیز اسلام فرمودند: طفّ الصّاع، طفّ الصّاع؛ با هم برابرید، با هم برابرید؛ فوضع ابوذر خدّه علی الارض، و به غلام گفت پایت را بر صورتم بگذار تا جبران شود.
المحجة البيضاء، جلد ۶، صفحه ۲۴۳، برداشت آزاد [اینجا]
ترجمه المحجة البيضاء، فیض کاشانی، جلد ۶، صفحه ۲۴۴، برداشت آزاد [اینجا]
من: ظاهراً این نقل تاریخی فقط در منابع اهل سنت آمده است.
بنازم به بزم محبت که آنجا
صحابی گوش غلامک بمالید
توبه نصوح
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

کارآگاهان دستگاه پادشاهی

کارآگاهان و جاسوسان از ضروریات دستگاه پادشاهی‌اند. باید که پادشاه به استناد این آگاهی‌ها بتواند کسی را تشویق و دیگری را تنبیه کند بی‌آن‌که خود بدانند چگونه وی از عمل آنان مطّلع شده است تا هیبت پادشاه در دل رعیت قوی‌تر شود و نباید که جز پادشاه کس دیگری بداند که ایشان چه می‌نمایند تا هر حادثه‌ای که تازه شود پادشاه بداند و آنچه واجب کند بفرماید.
سیاست‌نامه، خواجه نظام الملک طوسی، صفحه ۱۲۱ از ۵۷۱، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی  

مگذار کسی فرمان تو خوار دارد

سلطان گفت: بر من نامه دادن است. اکنون اگر کار نکرد شو خاک بر سر کن؛ مظلوم گفت ای خداوند! رهیِ تو بر نامۀ تو کار نکند، خاک، مرا بر سر باید کرد؟ گفت نه ای خواجه غلط کردم که مرا باید کردن!
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

بشنو امّا در وقت اجابت مکن

با سیاست باش، خاصّه با وزیر خویش؛ یک باره محتاج رأی او مباش؛ هر سخنی که وزیر بگوید، بشنو امّا در وقت اجابت مکن؛ بگوی تا بنگرم، آنگه چنان که باید کرد بفرمایم؛ تا تو را زبون رأی خویش نگیرد.
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

مهمانی با یک لیوان آب

وقتی معتصم خلیفه، مجرمی را گردن همی فرمود زدن، آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین بحق خدای مرا یک شربت آب ده و مهمان کن و آنگاه هر چه خواهی می‌کن که سخت تشنه‌ام معتصم فرمود تا او را آب دهند چون آب دادند برسم عرب گفت کثر الله خیرا یا امیرالمؤمنین مهمان تو بودم بدین یک شربت آب اکنون از طریق مردمی مهمان کشتن واجب نکند مرا عفو کن تا بر دست تو توبه کنم معتصم گفت راست گفتی حق مهمان بسیار است ترا عفو کردم.
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، برداشت آزاد [اینجا]
چونک مستم کرده‌ای حدم مزن
تقیه کردن بهلول
دعا برای مهمان
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

یا من یا نان خشک

شاه شجاع کرمانی را دختری بود. گفت: ای درویش اهل داری؟ گفت: نه؛ گفت: زنی قرآن‌خوان خواهی؟ گفت: مرا چنین زن که دهد که سه درم بیش ندارم؟ گفت من! پس چنان کردند و همان شب دختر به خانه فرستاد. دختر چون در خانۀ درویش آمد نانی خشک دید بر سر کوزۀ آب نهاده؛ گفت: این نان چیست؟ درویش گفت: دوش باز مانده بود، به جهت امشب گذاشتم. دختر قصد کرد که بیرون آید. درویش گفت: دانستم که دختر شاه با من نتواند بود و تن در بی‌برگی من ندهد. دختر گفت: ای جوان! من نه‌از بینوایی تو می‌روم، بلکه از ضعف ایمان تو می‌روم. از دوش بازنانی نهاده‌ای فردا را! اعتماد به رزق نداری ولکن عجب از پدر خود دارم که بیست سال مرا در خانه داشت و گفت تو را به پرهیزگاری خواهم داد. درویش گفت این گناه را عذری هست؟ گفت: عذر آن است که در این خانه یا من باشم یا نان خشک!
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۳۰۸، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

یک مو نمدم به کل عالم نمدم

یک مو نمدم به کل عالم نمدم/بهتر ز هزار صوف و اطلس نمدم
فردا که حساب صوف و اطلس بکشند/غیر از نمدم حساب دیگر نمدم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا نصیحت تلخ است؟

پس چیست که پندنامۀ عنصرالمعالی را تا این حد شیرینی و جذّابیّت بخشیده است؟ گویا مایۀ تلخی پند چهرۀ متفرعن ناصح باشد نه نفس نصیحت! در قابوسنامه، کمترین نشانی از برتری طلبی، ملامتگری و معصوم نمایی به چشم نمی‌خورد بلکه به آسانی از خطاها و لغزش‌های خویش یاد می‌کند و از سر مهر، حاصل آن تجربیات را پیش روی فرزند می‌گذارد.
گزیده ای از سیاست نامه و قابوسنامه، دکتر جعفر شعار و دکتر نرگس روان پور، صفحه61 برداشت آزاد
نصیحت داروی تلخ است و باید
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

این مردم چه می‌خواهند؟

همیشه با تعجّب می‌پرسید این مردم چه می‌خواهند؟ مردم ایران از معدود ملل عقب افتادۀ جهان بودند که حتّی عادت به شست و شوی دست و صورت خود نداشتند و این پدرش رضاخان بود که مردم را به نظافت شخصی عادت داد.
تاريخ پهلوی ۲، ما شما را آدم كرديم، علی شجاعی صائين، صفحه ۳۸۲، برداشت آزاد
ملاقات دکتر صدیقی با شاه
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

شجاعت ام البنین

جناب ام البنين، چهار پسر از امام علی (ع) دارد. نوشته‌‏اند امام علی (ع) مخصوصا به برادرش عقيل که نسّابه است توصيه می‏‌كند زنی برای من‏ انتخاب كن كه ولدتها الفُحوله؛ از شجاع‌زادگان باشد لتلد لی ولدأ شجاعا؛ می‏‌خواهم از او فرزند شجاع به‏‌دنيا بيايد. البته در متن تاريخ ندارد كه امام گفته باشد هدف من چيست. اما آن‌ها كه به روشن‌بينی علی معترف و مؤمن‌اند، می‏‌گويند امام آخر كار را پيش‌بينی می‏‌كرد. عقيل، ام البنين را انتخاب می‏‌كند. از این زن چهار پسر به دنیا می‌آید كه ارشدشان وجود مقدّس ابا الفضل العباس است.
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۲۵۶، برداشت آزاد [اینجا]
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۲، صفحه ۸۷، برداشت آزاد [اینجا]
ابصارالعین فی انصارالحسین، شیخ محمد سماوی، صفحه ۵۶، برداشت آزاد [اینجا]
هرچه مادر هست قربان چنین نامادری
جای زهرا، بعد زهرا، مثل زهرا مادری
اخزم طایی
نقش مادر باسواد در تربیت فرزند
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

گفت مجنون گر همه روی زمین

گفت مجنون گر همه روی زمین/هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس/مدح من دشنام لیلی باد و بس [۱]
خوشتر از صد مدح یک دشنام او/بهتر از ملک دو عالم نام او [منطق الطّیر]
دیدار تو حل مشکلات است
آمده‌ام که سر نهم
هله نومید نباشی که تو را یار براند
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

عیادت جنید و نوری

نقل است که نوری بیمار شد جنید به عیادت او آمد و گل و میوه آورد. بعد از مدّتی جنید بیمار شد نوری با اصحاب به عیادت آمد پس به یاران گفت: هرکس از بیماری جنید چیزی برگیرد تا صحّت یابد گفتند برگرفتیم. جنید حالی برخاست نوری گفت این نوبت که به عیادت آیی چنین آی نه چنان که گل و میوه آوری!
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی  

جنید پای دزد را بوسید

دزدی را آویخته بودند؛
جنید برفت و پای او ببوسید و گفت:
هزار رحمت بر وی باد که مرد بود و سر در کار خویش کرد.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد
دست دراز از پی یک حبه سیم
يا صاحب ننگ و نام می‌بايد بود
عافیت طلبی گریز از چالش نیست
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

محرم طبیعت و محرم طریقت

فاطمه دختر امیر بلخ و عیال احمد خضرویه بود. احمد را قصد زیارتِ بایزید افتاد. فاطمه با وی برفت. چون پیش بایزید آمد، نقاب از روی برداشت و با ابویزید سخن گفت. احمد از آن متغیّر شد. گفت: ای فاطمه چرا گستاخی کردی؟ فاطمه گفت: از آن که تو محرم طبیعت منی و بایزید محرم طریقت من! از تو به هوا رسم، از وی به خدا رسم! به این دلیل که او از صحبت من بی نیاز است و تو به من محتاجی! ابویزید پیوسته با فاطمه گستاخ بود تا روزی چشم او بر دست فاطمه افتاد که حنا بسته بود گفت یا فاطمه چرا حنا بسته‌ایی؟ فاطمه گفت یا بایزید تا دست و حنای من ندیده بودی مرا بر تو انبساط خاطر بود اما دیگر صحبت ما با تو حرام شد.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۱۲۲ برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

معلم الصبیان

امروز دانش آموزی با هیجان آمد و گفت: موی سر یکی از بچّه‌ها بلند است، معلّم کلاس می‌خواهد آتش بزند. شما کبریت داری؟ گفتم: بیخود نگفته‌اند: «احمق النّاس معلّم الصّبیان»!
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

دعای معروف کرخی

معروف کرخی با جمعی از یاران می‌رفت، جماعتی جوانان می‌آمدند و فساد می‌کردند تا به لب دجله رسيدند؛ ياران گفتند يا شيخ دعا کن تا حق تعالی اين جمله را غرق کند تا شومی ايشان از خلق منقطع شود. معروف گفت: دستها برداريد تا دعا کنم؛
پس گفت: الهی چنانکه در اين جهان عيش شان خوش دادی در آن جهان شان عيش خوش ده! اصحاب به تعجب بماندند. گفتند: خواجه ما سرّ اين دعا نیم دانيم! گفت: آنکس که با او می‌گويم می‌داند. آن جمع چون شيخ بديدند رباب شکستند و خمر ريختند و به دست و پای شيخ افتادند و توبه کردند.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، برداشت آزاد [اینجا]
میزبانی آیت الله بروجردی از پزشک یهودی
گفت موسی من ندارم آن دهان
دیو ددزاده اگر با تو ملک‌خو بنشیند
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی  

دوستی با مردم دانا

دوستی با مردم دانا چو زرّین کوزه‌ای است/نشکند، گر بشکند بازش توانی ساختن
دوستی با مردم نادان سفالین کوزه‌ای است/بشکند، گر نشکند باید برون انداختن
دوستانِ دوستان
اگر دعوی دوستی مات درست بودی
برو دوستی گیر با دشمنش
نیم دوست
دوست نو
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو/مست و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کو
با که حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ای/زلف که را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مو
نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی/خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو
راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو/ای دل همچو شیشه‌ام خورده میت کدو کدو
راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن/چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو
عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر/همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو
گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان/ز آنک تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو
گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان/حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو
لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا/آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

بیماری خانوادگی ملّا عبّاس تربتی

نخست پدرم مبتلا گشت. نمی‌دانم به تیفوئید بود یا تیفوس؛ بعد از آن من و خواهر بزرگ‌تر از خودم و در آخر کودک خردسالی داشتیم که فوت کرد. فقط مادرم سالم ماند. بعدها دکتر ضیاء برای من نقل کرد که روزی به عیادت مرحوم حاج آخوند رفتم. مبلغی پول نقره که شخص معروفی به من داده بود تا برایش بیاورم، کنار بستر ایشان گذاشتم. پرسیدند این چیست؟ گفتم برای مصارف این چند بیمار به آن احتیاج است. پرسیدند چه کسی داده است؟ گفتم فلانی؛ اشک از چشمش جاری شد و گفت: در این قحطی که مردم از گرسنگی می‌میرند، این آدم عروسی راه انداخت و از مشهد مطرب زنانه آورد. مبلغ‌ها صرف عرق و شراب کرد و به خورد این مردم مسلمان داد. من حاضرم بمیرم و از چنین کسانی نوشدارو نگیرم.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۸۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

عزت نفس ملاعباس تربتی

من که از نزدیک ناظر حال پدرم بودم می‌دیدم که اگر کسی می‌خواست چیزی به او بدهد به راستی متأثّر می‌گشت و رنگش سرخ می‌شد. بسیار عزت نفس داشت و دلش می‌خواست که دست او دهنده باشد نه گیرنده!
حسینعلی راشد، فضیلت های فراموش شده، صفحه ۱۷۶، برداشت آزاد
لذت کرام و لئام
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

بهانه سیب

من بهانه گرفته بودم و گریه می کردم مادرم هر چه می گفت مادر جان حالا وقت سیب نیست من از کجا سیب بیاورم؟ آرام نمی گرفتم. تا آن که ساعتی از ظهر گذشت پدرم وضو گرفت و به مسجد رفت و مادرم کنار گهواره شیرخواره اش رفت تا به او شیر بدهد . همین که پارچه روی کودک را کنار زد دید در کنار بالش کوچک او یک دانه سیب سفید درشت پر آب و معطّر است. از حیرت فریاد کشید و گفت: این سیب از کجا؟ پوست کند و من خوردم. در این باره هم هر وقت با پدرم صحبت کردیم فقط سکوت کرد و این موضوع همچنان تا این زمان که این ها را می نویسم برایم مبهم مانده است.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۵۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

منبر ملاعباس تربتی

هر گاه بین منبر او روحانی دیگری می‌رسید، از منبر پایین می‌آمد و می‌گفت: شما بفرمایید تا از کار خود نمانید؛ من بعدأ منبرم را تمام می‌کنم. آن شخص به منبر می‌رفت و خودش مشغول نماز می‌شد.
حسینعلی راشد، فضیلت‌های فراموش شده، صفحه ۱۱۵، برداشت آزاد
ملاعباس تربتی در نگاه محدث قمی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

تقسیم ارث

هنگامی که پدرش فوت کرد وارث او فقط پدرم بود و یک خواهر که عمّه ام باشد. به عمّه ام گفته بود بیا آنچه می خواهی به عنوان سهم خودت بردار و او به دلخواه سهم خودش را برداشت. آنچه برای پدرم باقی مانده از پول نقد و جنس تا گاو و گوسفند و گندم و کاهی که در انبار بوده همه را به عنوان رد مظالم و زکات و خمس برای پدرش داده است فقط مقداری زمین زراعت را باقی گذاشت که نیمی از آن در مهر مادرم بود و به اندازه ای گندم می داد که نان سال ما را کفاف می کرد و چون در آن زمان خشخاش نیز می کاشتند پولی که از خشخاش به دست می آمد خرج مختصر خانه ما بود.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۰۲، برداشت آزاد
از صحن خانه تا لب بام از آن من
اصلاح ذات بین در وصیّت امام علی(ع)
وصیت بیست ماده ‏ای امام علی(ع)
وصیت مرحوم فقیه سبزواری
وصیت کارل لاگرفلد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

تصرّف در وجوهات

مادرم پول خرد لازم داشت. به پدرم گفت: این پنج قرانی را با آن پول ها خرد کنید. پدرم گفت با این ها خرد نمی کنم بفرستید سر کوچه در دکّان بقّالی خرد کنید و من بردم نزد بقّال کوچه خرد کردم.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۰۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ما را دو روزه دوری یار می‌کشد

ما را دو روزه دوری یار می‌کشد/زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو/خوش می‌بَرد به زاری و خوش زار می‌کشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض/عشّاق را مفارقت یار می‌کشد
آنجا که حُسن دست به تیغ کرشمه برَد/اول جفاکشان وفادار می‌کشد
وحشی چنین کشنده بلایی که هجر اوست/ما را نه یک بار هزار بار می‌کشد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

خواب شاه عبّاسی

پس از این که شاه عبّاس به اصفهان وارد شد و آن را پایتخت خود قرار داد، با لباس مبدّل به بازرسی می پرداخت. شبی مجبور شد در جایی بیتوته کند که سرد بود، پالانی بر خود نهاد و خوابید، به آن خواب شاه عباسی می گویند./اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر سیدضا پاک نژاد جلد17 صفحه252
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب

راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب/عزت از آنجا بجوی حرمت از آنجا طلب
دیر خراب جهان بتکده‌ای بیش نیست/دیر به ترسا گذار معبد عیسی طلب
تیره مَغاکیست تنگ خانهٔ دلگیر خاک/مرغ مسیحانه‌ای بزم مسیحا طلب
وادی ایمِن مجوی از پی نار کلیم/آن همه جا روشن است دیدهٔ موسی طلب
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت/گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی/دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب [مناقب]
آینه‌ای پیش نه از دل صافی گهر/صورت خود را ببین معنی اشیا طلب
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او/علت صفراست این داروی صفرا طلب
خون جگر نوش کن تا شوی از اهل حال/نشأه هوس کرده‌ای بادهٔ حمرا طلب
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق/از دل می‌خوارگان لذت صهبا طلب
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد/کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
سالک ره را ببوس پای پر از آبله/گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
سالک ره را کجا فرصت آسایش است/گر تو از آن فارغی سایهٔ طوبی طلب
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد/در دل کودک‌وشان حسرت حلوا طلب
دشمن اگر تیغ و تشت پیش نهد سر مکش/دوست اگر بایدت حالت یحیی طلب
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو/گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
باطن صافی چو نیست راه حقیقت مپوی/چاه بسی در ره است دیده بینا طلب
جلد اگر می‌کنی مصحف و جدش بر او/دفتر انجیل را بهر مقوا طلب
وحشی اگر طالبی بر در احمد نشین/کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب [وحشی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی  

هاشمی رفسنجانی به شهریار

ای صفای تو، رهنمون هنر/شعرهایت پر از طلا و گهر...
خطبه‌های من و نماز علی/در مسیر هدایت رهبر
می‌شود ارغنون ترا در دل/می‌فزاید، تو را جنون در سر
از رکوع و سجود خامنه‌ای/می‌بری از خضوع، سهم و اثر
شهریار، ای عجبوبه‌ی دوران/حق نگهدارت ز خوف و خطر
دشمنان خدا، از تو دلگیر/که چرا سفته‌ای به عشق، دُرر
چون کمان خمیده‌ای اما/می‌زنی با ادب به کفر اژدر...
"هاشمی" الحذر ز صحنه‌ی شعر/که در آنجا بریزد عنقا پر
یا مَیا در مصاف استادان/یا بپرداز، شعر از این بهتر
شهریار به هاشمی رفسنجانی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

کو خر من؟

کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من/شکر خدا را که خرم برد صداع از سر من
گاو اگر نیز رود تا برود غم نخورم/نیست ز گاو و شکمش بوی خوش عنبر من
گاو و خری گر برود باد ابد در دو جهان/دلبر من دلبر من دلبر من دلبر من
حلقه به گوش است خرم گوش خر و حلقه زر/حیف نگر حیف نگر وا زرِ من، وا زرِ من
سر کشد و ره نرود ناز کند جو نخورد/جز تل سرگین نبود خدمت او بر در من
گاو برین چرخ برین گاو دگر زیر زمین/زین دو اگر من بجهم بخت بود چنبر من
رفتم بازار خران این سو و آن سو نگران/از خر و از بنده خر سیر شد این منظر من
گفت کسی چون خر تو مرد خری هست بخر/گفتم خاموش که خر بود به ره لنگر من
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

دلداری

گفتند: چرا پارسال که زنت مرد گریه نکردی؟ امسال که خرت مرد گریه می‌کنی؟ گفت: پارسال که زنم مرد دلداری‌ام دادند که برایت زن می‌گیریم اما امسال که خرم مرده کسی نمی‌گوید برایت خر می‌گیریم.
شیرین تر از عسل، مهدی مرادحاصل، جلد ۱، صفحه ۵۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

سیزدهم فروردین و سیزدهم آدار

سیزدهم آدار ۲۶ قرن پیش روزی بود که یهودیان بیش از ۷۵۰۰۰ نفر از ایرانیان را کشتند. آن‌ها به این بهانه که هامان، وزیر خشایارشاه قصد کشتار یهود را داشته است، در شهر شوش ۵۰۰ نفر از جمله ۱۰ پسر هامان را کشتند. از آن زمان تا کنون یهودیان هر سال سیزدهم ماه عبری آدار را روزه می‌گیرند و چهارده و پانزدهم را جشن می‌گیرند. و آن را پوریم می‌نامند. پوریم از کلمه «پور» به معنای «قرعه» آمده است و اشاره به قرعه‌ای دارد که هامان انداخت تا بهترین روز را برای کشتار یهودیان ایران مشخص کند. هامان‌سوزان هم مراسمی است که یهودیان هر ساله در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران برگزار می‌کنند. ویژگی این مراسم سوزاندن هامان و رقص و پایکوبی یهودیان به هنگام آتش زدن مجسمه‌ی هامان است. در ازبکستان مجسمه را از یخ می‌سازند و به دور آن آتش روشن می‌کنند. در یونان نان‌هایی به شکل هامان درست می‌کنند و با چاقو سر آن را می‌برند. در ایران مجسمه‌ی هامان را به دار می‌کشند، سپس می‌سوزانند. [اینجا]
من: البته نوشتار ویکی پدیا بسیار جانبدارانه است گویی می‌خواهد القا کند که یهود از خود دفاع کرده است!
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

شعار انیشتین بر سردر ساختمان سازمان ملل

زمانی که ساختمان جامعه ملل قدیم در ژنو پایان یافت، در جستجوی شعاری بودند که بر سردر آن حک کنند؛ انیشتین گفت بنویسید: من از اغنیا حمایت می‌کنم و ضعفا را مجبور می‌کنم تابع آنان باشند بدون این‌که خونی بر زمین ریخته شود.
شیرین تر از عسل، مهدی مرادحاصل، جلد ۱، صفحه ۴۳، برداشت آزاد
تقدیر میخانه است با مطرب تنیدن
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

دریا باش تا زلال باشی

ابوالقاسم خلال مهرورزی به کسی گفت: چرا می‌خواهی به سفر بروی؟
گفت: آبی که روان نباشد تیره گردد.
پیر گفت: دریا باش که اگر ساکن هم باشد تیره نگردد.
مهدی مرادحاصل، شیرین تر از عسل، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
کوه باشی سیل یا باران چه فرقی می‌کند؟
مسافرت گذشتگان
چون رود جاری باش
کوه باشی سیل یا باران چه فرقی می‌کند؟
گر سیل عالم پر شود
هین سخن تازه بگو
درمان غم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

فلسفه ابن رشد اندلسی

ابن رشد اندلسی به کسانی که می‌گویند فلسفه به کفر می‌انجامد، می‌گوید شما باید برای این ادّعا دلیل داشته باشید همین دلیل شما فلسفه است.
من: مراد کسان علم به خصوص است.
نظریه کندی در مورد فلسفه
انواع عقل
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر نادان به وحشت سخت گوید

خردمندش به نرمی دل بجوید
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد؛ گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی!
اگر نادان به وحشت سخت گوید/خردمندش به نرمی دل بجوید...
و گر بر هر دو جانب جاهلانند/اگر زنجیر باشد بگسلانند [سعدی]
اگر عالمی هیبت خود مبر
مقابله به مثل در اهانت
اصل 10/90
بگذارید بزند تا دلش خنک شود
سگی پای صحرانشینی گزید
گرفتم که او مست لایعقِل است
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی  

زکات شبلی

شبلى را گفتند: زكات از چند، چند بايد دادن؟
گفت: به مذهب فقها يا به مذهب صوفيان؟
گفتند: اين چگونه باشد؟
گفت به مذهب فقها از دويست درم پنج درم، و بر مذهب ما هر دويست!
گفتند: اين را اصلى هست در شريعت؟
گفت: هست كه ابوبكر همۀ مال خويش بداد.
مصطفى گفت: خود را و عيالان را چه بگذاشتى؟
گفت: الله و رسوله؛ ما را خداى ماند و رسول و بس!
شرح التعرف لمذهب التصوف، جلد ۱، صفحه ۱۳۷، برداشت آزاد [اینجا]
من: این کتاب در نرم افزار عرفان ۳ از فروشگاه نورشاپ خریداری شد.
ده زکات روی خوب ای خوب‌رو
مردی که بنده‌های خود را آزاد کرد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

صحابی گوش غلامک بمالید

غلام یکی از صحابه بی ادبی کرد؛ او را بگرفت و گوش بمالید. غلامک را گوش، درد گرفت. گفت: آه! صحابی گفت: ای غلامک! بیا و گوش من بگیر و بمال، چنانکه من گوش تو مالیدم. غلامک خاموش بایستاد. صحابی گفت: تو را می‌گویم. اگر بندۀ منی، فرمان بایدت برد. پس غلامک فراز آمد و گوش او بگرفت و بمالید. صحابی گفت: سخت بمال؛ غلامک گفت: اگر تو از قصاص قیامت می‌ترسی، من نیز می‌ترسم [اینجا]
احمدبن محدبن عیسی
بنازم به بزم محبت که آنجا
ابوذر صورت بر زمین گذاشت
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

شیرینی خلف وعده

وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً چه عزیز است وعده دادن در دوستی و چه شیرین است خلف وعده در مذهب دوستی! وعده واپس داشتن نپسندیده اند الّا در مذهب دوستی، که در دوستی بی وفایی عین وفاست و ناز دوستی! نبینی ربّ العالمین با موسی کلیم این معاملت کرد؟ او را سی روز وعده داد چون به سر وعده رسید، ده روز دیگر در افزود. از آن در افزود که موسی در آن خوش بود موسی آن سی روز سرمایه شمرد و این ده روز سود!
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدّین میبدی، برداشت آزاد


+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی  

حرف های مزخّرف زنان

از اسدالله علم نقل است که شاه گفت: سیّد ضیاءالدّین طباطبایی با همۀ حمقی که داشت یک حرف حساب می‌زد که انسان نباید شب با زنش در یک اتاق بخوابد. زیرا در رختخواب است که سر گله‌ها و حرف‌های مزخّرف باز می‌شود.
تاريخ پهلوی ۲، ما شما را آدم كرديم، علی شجاعی صائين، صفحه ۸۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

غذای عنکبوت و مگس

افلاطون می‏‏‌گوید: قانع‌ترین حشره مگس است و حریص‌ترین حشره عنکبوت؛ خداوند روزی قانع‏‌ترین حشره را حریص‏‌ترین حشره قرار داده است.
مهدی مرادحاصل، شیرین‏ تر از عسل، جلد ۱، صفحه ۷۷، برداشت آزاد
قناعت توانگر کند مرد را
هر که آنجا نشیند که خواهد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

یا سیّده چه رنگ بخرم؟

نقل است که رابعه عدَویه چهار درهم سیم به یکی داد؛ گفت مرا گلیمی بخر که برهنه ام.
آن مرد برفت و باز گردید و گفت: یا سیّده چه رنگ بخرم؟
رابعه آن سیم بستد در دجله انداخت. یعنی هنوز گلیم ناپوشیده تفرقه پدید آمد.
تذکرﺓ الاولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۲۶، برداشت آزاد [اینجا]
چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد
هر چه دل را مشغول کند حجاب است
صَفْرٰاءُ فٰاقِعٌ لَوْنُهٰا تَسُرُّ النّٰاظِرِينَ
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد/بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت/کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتاده‌ام چو ماهی/تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتاده‌ام به زاری/آیا بود آن که دست گیرد
خرّم دل آن که همچو حافظ/جامی ز می الست گیرد [حافظ]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است/سَلخ ماه دگر و غُرّۀ ماه دگر است
آن‌که در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو/گرچه نوخیز نهالیست، سراپا ثمر است
طوطی ما که به غیر از قفس تنگ ندید/این زمان بال فشان بر سر تَنگ شکر است
بشتابید و به مجروح کهن مژده دهید/که طبیب آمد و در چارۀ ریش جگر است
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا/که هنرها همه عیب و همه عیبی هنر است
از وفای پسران عشق مرا طالع نیست/ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟
وحشی عاقبت اندیش از آن سو نروی/که از آن چشم پر آشوب رهی پرخطر است [وحشی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

کوتاه

+ارید وصاله و یرید هجری / فاترک ما ارید لما یرید
+گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
+هر کس به تماشایی رفته است به صحرایی/ما را که تو مقصودی خاطر نرود جایی*سعدی
+آنکه در خانه اش صنم دارد/گر برون نرود چه غم دارد ؟
+من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
+گر سر صلح داری اینک دل/ور سر جنگ داری اینک جان
من حلالش کردم ار خونم بریخت
+عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟
+نعمت به سگان دادی و دولت به خران/مارا به تماشای جهان آوردی؟
+لگد از اسب خوردم نه از خر
+مراسل من لایحضره الفقیه حکم مسانید را دارد. حدیث مرسل هم بگوید کأنّه مُسنَد است
+جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
+مساعی سلف مشکور است
+من در صف نعال و بزرگان در صدر و مسائل امنیتی در میان
+عشق درمانیست که درمانیست./خواجه عبدالله انصاری
+تا که از جانب معشوق نباشد کششی/ کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
+صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم/یا نامه نمی خوانی یا راه نمی دانی
+مشتاقی و مهجوری
+آمد لب بام قالیچه تکان داد/قالیچه گرد نداشت خودش را نشان داد
+اگر پادشاه نیستی رعیت باش
+گر گنجشکی نبرد با باز مکن/با خلق خدا ستیزه آغاز مکن
+یری الناس دهنا فی قواریر صافیا/ولم یدر ما یجری علی راس سمسم
+شبهه محصوره آن مقدار است که پرهیز کردن از تمام اطراف موجب عسر و حرج شدید نمی‌شود
+عندی اصطبار و شکوی عند قاتلتی/فهل بأعجب من هذا امرؤ سمعا
+از کسی توقع خدمت داشته باش که از تو توقع نعمت داشته باشد./سعدی
+دل عاشق هزاران درد دارد/چه داند آنکه اشتر می چراند ؟
+بوره سوته دان گرد هم آییم/سخن با هم گوییم غم وا نماییم/
ترازو آوریم غمها بسنجیم/هر آن سنگینتریم کوته تر آییم
+نه درد دارد نه جایم می کند درد/همی دانم دلم اندوه دارد
+نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما/یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
+خاك بر فرق من و تمثيل من/مثنوي
+چو آشفتی الف ب ت ندانی/سعدی
+غم دنیای دنی چند خوری باده بخور/حیف باشد دل دانا که مشوّش باشد. حافظ
+تو را که خانه نِی این است بازی نه این است/سعدی
+چون سگ درنده گوشت یافت ، نپرسد/کین شتر صالح است یا خر دجّال/سعدی
+هوسباز زیبا را دوست می بیند، عاشق دوست را زیبا می بیند
+عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است/حافظ
+اگر قرار بود در باز نشود جایش دیوار می گذاشتند
+وین شکم بی هنر پیچ پیچ/صبر ندارد که بسازد به هیچ/سعدی
+در کنار من و من مهجورم/سعدی
+خانه ی دوستان بروب و در دشمنان مکوب/سعدی
+دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین/سعدی
+شخصی همه شب بر سر بیمار گریست/چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست/سعدی
+چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی/بده و گر نه ستمگر به زور بستاند/سعدی
+گفت ای یار عزیز ... آنگه که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی/سعدی
+عارف که برنجد تنگ آب است هنوز/سعدی
+توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال/سعدی
+حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست/سعدی
+آنان که غنی ترند محتاج ترند/سعدی
+زخم ديديم و پي مرهم شديم/ما به بزم عشق نامحرم شديم
+طمع کرده بودم که کرمان خورم/که ناگه بخوردند کرمان سرم/بوستان
+از آن مرد دانا دهان دوخته است/که بیند شمع از زبان سوخته است/بوستان
+چو باطل سرایند مگمار گوش/چو بی‌ستر بینی بصیرت بپوش/بوستان
+دگر کس به غیبت پیش می دود/مبادا که تنها به دوزخ رود/بوستان
+نه مسواک در روزه گفتی خطاست/بنی آدم! مرده خوردن رواست؟/بوستان
+با بیش از سیزده ازدواج پس از خدیجه فرزندی نیافت جز ابراهیم از کنیزی مصری که در شیرخوارگی مرد.
+من آنم که در پای خوکان نریزم/مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را/ناصرخسرو
+می‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راست/مولوی
+سی سال بعد از عام الفیل امیرالمؤمنین در خانۀ کعبه متولد شد/مفاتیح،ماه رجب
+دست و پا گم مي كنم وقتی تو را پيدا كنم
+می بر کف من منه بنه بر دهنم/کز مستی تو راه دهان گم کردم
+ریخت دندان‌های سگ چون پیر شد/ترک مردم کرد و سرگین‌گیر شد/مثنوی
+هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد/یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد. سعدی
+یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است
+باران می بارید، کودک آهسته گفت: خدایا گریه نکن! درست می‌شود!
+ایها الناس اگر این بنده جمال الدین است/بنده بیزارم از این دین که جمالش این است
+دوری تو سال‌ها بر ما گذشت/سال‌ها بود دوری‌ات نِی اربعین
هیچ دانی دوری‌ات با ما چه کرد؟/ در میان کوفه گشتم کوچه‌گر
+خُنُک[خوشا] آن قماربازی که بباخت هرچه بودش/بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
+ای کوزه‌گر صورت مفروش مرا کوزه/کوزه چه کند آن‌کس کو جوی روان دارد؟دیوان شمس
+گر در همه‌ی شهر یکی نیشتر است/در پای کسی رود که درویش‌ترست. سعدی
+با این همه راستی که میزان دارد/میلش طرفی بود که آن بیشترست. سعدی
+گرچه تیر از کمان همی گذرد/ از کماندار بیند اهل خرد
+ابوالمعالی در تحمیدیۀ کتاب کلیله و دمنه می گوید: فحمداً ثم حمداً ثم حمداً/ لمن یعطی اذا شکرالمزایا
+غداً ترون ایامی/نهج البلاغه149
+اول بنا نبود بسوزند عاشقان/آتش به جان شمع فتد كاین بنا نهاد
+پیش از شما/بسان شما/ بی‌شمارها/با تار عنکبوت/ نوشتند روی باد/کاین دولت خجسته‌ی جاوید زنده باد
+و قال علی(ع): زُهدُک فی راغب فيک نُقصانُ حظّ و رغبتُک فی زاهد فيک ذلّ نفس./حکمت451
+آدم است و سیب خوردن آدم است و اشتباه
+من چشم بر تو و همگان گوش بر منند/سعدی
+با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی. مولوی
+هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی. مولوی
+مسکین خر اگر چه بی تمیز است/چون بار همی برد عزیز است (سعدی)
+دنيا به کسی ده که بگيرد دستت/يا پيش سگی نه که نگيرد پايت
+آن سخن‌های چو مار و کژدمت/مار و کژدم می‌شود گیرد دمت
+پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد (صائب)
+مصائب قوم عند قوم فوائد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی  

تقویم جلالی

مدّت گردش يك دور زمين به گرد خورشيد ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۹ دقيقه و ۶۴ ثانيه است.
شش ماه اوّل سال را ۳۱ روز، پنج ماه دوم را ۳۰ روز و یک ماه آخر سال را ۲۹ روز حساب می‌كنند.
هر ۴ سال يك بار اسفند را ۳۰ روز حساب می‌کنند تا سال ۳۶۶ روز شود که به آن كبيسه می‌گويند.
جلال الدّين ملكشاه سلجوقی، ترتيبی داد تا پس از تكرار هفت بار سال كبيسه، يعنی پس از ۲۸ سال، كبيسه نوبت هشتم، از سال چهارم (۳۲ سال) به سال پنجم (۳۳ سال) منتقل شود.
ماه‌های هجری قمری
رمضان شمسی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

پيدايش عيد نوروز

جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می‌دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر كه منبع تاریخی و اسطوره‌ای آنان بی‌گمان ادبیات پیش از اسلام بوده، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می‌دانند. البتّه جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می‌شد و ابوریحان نیز ضمن اینکه جشن نوروز را به جمشید منسوب می‌كند، مى‌گويد: آن روز كه روز تازه‌ای بود جمشید عید گرفت، اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظّم بود.
عید نوروز ابوریحان بیرونی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴ ب.ظ توسط اشرفی  

مست از خانه برون آمده‌ای یعنی چه؟

کسی به شاعری که گفت:
مست از خانه برون آمده‌ای یعنی چه؟
اعتراض کرد که «یعنی» به صیغه غیاب غلط است و «تعنی» به صیغه خطاب صحیح است.
یادنامه آیت الله اراکی، رضا استادی، صفحه ۵۶۳، برداشت آزاد [اینجا]
خطاب مرحوم ادیب به مرحوم تفتازانی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲ ب.ظ توسط اشرفی  

جمشيد در نخستین روز فروردین

در شاهنامه جمشید فرزند تهمورث و شاهي فرهمند است كه سرانجام در پي خودبيني فره ايزدي را از دست مي دهد و به دست ضحّاك كشته مي شود. پادشاهي جمشيد در شاهنامه هفت صد سال است. جمشيد با خردمندي به همه ي هنر ها دست يافت. .. خود را در جهان يگانه يافت ... در انديشه ي پرواز افتاد ... فرمان داد تا تختي گران بها برايش ساختند . و گوهر بسيار بر آن نشاند و ديوان كه بنده ي او بودند تخت را از زمين برداشتند و بر آسمان بر فراشتند. جمشيد در آن چون خورشيد تابناك نشسته بود و اين همه به فر ايزدي مي كرد. جهانيان از شكوه و توانايي او خيره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شكوه او آفرين خواندند. بر او گوهر افشاندند و آن روز را كه نخستين روز از فروردين بود، نوروز خواندند ... از آن پس جمشيد به خودكامگي گراييد فره ایزدی از او رخت بر بست و كار پادشاهي به نابساماني رسيد و ضحّاكيان به ايران زمين تاختند ... پس جمشيد از ايران گريخت و تا صد سال كسي از او با خبر نبود تا گماشتگان ضحّاك او را در درياي چين يافتند و به پيش ضحّاك بردند و او جمشيد را با ارّه به دو نيم كرد.
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

چهارشنبه‌ سوری در بیان شهید مطهری

اگر هم پدران گذشته‌تان چنين كاری می‌كردند، شما وقتی می‌بينيد يك كار احمقانه است و دليل خريّت پدران شما است رويش را بپوشانيد. چرا اين سند حماقت را سال به سال تجديد می‌كنيد؟ [اینجا]
مشکل پیامبران با سنّت‌گرایی مردم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

افسانه عمو نوروز

پیرمردی بود به نام عمو نوروز که هر سال، روز اول بهار از کوه راه می‌افتاد و عصا به دست به سمت دروازۀ شهر می‌آمد . بیرون از دروازۀ شهر، پیرزنی زندگی می‌کرد که دلباختۀ عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا می‌شد جایش را جمع می‌کرد و بعد از خانه‌تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز می‌کرد و همانجا چشم به راه عمو نوروز می‌نشست. چندان طول نمی‌کشید که پلک‌های پیرزن سنگین می‌شد و یواش یواش خواب به سراغش می‌آمد. در این بین عمو نوروز از راه می‌رسید و دلش نمی‌آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می‌چید، روی سینه او می‌گذاشت و می‌رفت. پیرزن بیدار می‌شد، می‌فهمید که عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بیدار کند. بعضی‌ها می‌گویند اگر این‌ها یک‌دیگر را ببینند، دنیا به آخر می‌رسد و از آنجا که دنیا هنوز به آخر نرسیده، پیرزن و عمو نوروز یک‌دیگر را ندیده‌اند.
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی  

پنجم، ششم و هفتم محرّم

آقای صالحی می‏‌نويسد تقريباً در آخر روز پنجم محرم فرمان ابن‏ زياد رسيد كه حسين بايد بيعت كند تا بعد دربارۀ او تصميم بگيريم. تقريباً در آخر روز ششم جواب امام كه هرگز تسليم نمی‌شوم، به او ابلاغ شده‏ و در آخر روز هفتم دستور رسيده است كه آب را بر حسين و اصحابش‏ ببندند.
حماسه حسينی، مرتضی مطهری، جلد ۳، صفحه ۲۱۳، برداشت آزاد
بهانه ابرهه در روز اول محرم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

تعریف جهان سوّم

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد./پروفسور حسابى


+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی  

کُمیت و دِعبِل خُزاعی

در آن وقت مرثيه‌گوها مثل مرثيه‌گوهای حالا نبودند. «كميت» مرثيه‏‌گو بود «دِعبِل خُزاعی» مرثيه‌گو بود. همان دعبل‏ خزائی كه گفت: پنجاه‏ سال‏ است كه من دار خودم را به دوش كشيده‏‌ام. او طوری مرثيه می‏‌گفت كه تخت‏ خلفای اموی و عباسی را متزلزل می‌کرد. کمیت یک قصیده که می‌گفت دنیا را متزلزل می‌کرد.
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، چاپ صدرا، جلد ۱، صفحه ۲۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

انباردارا

ار زن گندم‌ گونی آمد نخود آمد ماش فرستادیم برنجش نده برنجش بده!
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

دیگر نامه بنی صدر را نمی‌خوانم

در ۱۷خرداد ۱۳۶۰، روزنامه‌ها تعطیل شد و بنی صدر به توقیف دست جمعی روزنامه‌ها اعتراض کرد. امام خمینی بر ضد او سخن گفت. بنی صدر نامه‌ای شدیدالحن به او نوشت. و در آن خطاهایش! را برشمرد. این همان نامه است که بعد از خواندنش امام گفت: من دیگر نامۀ بنی صدر را نمی خوانم.
نامه‌ها از بنی صدر به امام و دیگران، به اهتمام فیروزه بنی صدر، صفحه ۱۲، برداشت آزاد
آن است جوابش که جوابش ندهی
جفت کردن کفش مخالف
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

علم بنی‌ صدر

بنی‌صدر می‎گفت: من اصلأ اين مجتهدين را مجتهد نمی‌دانم من خودم را از همه اعلم می‎دانم چون اجتهاد یکصد و شصت علم لازم دارد كه فقها فاقد آن هستند و من همۀ یکصد و شصت علم را دارم! البته من نفهميدم كه آن يكصد و شصت علم چيست.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۸۷، برداشت آزاد [اینجا]
تکبر مکن بر ره راستی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

نماز دکتر شریعتی

استاد مطهری با دکتر شريعتی و آقای میناچی بیست و چهار ساعت در جايی بودند. بعدها، میناچی به استاد گفته بود از قول شما می‌گويند که دکتر شريعتی در آن بیست و چهار ساعت نماز نخوانده است. مرحوم مطهری فرمودند: من که اين حرف را نزدم. خود دکتر شريعتی هم که بعيد است به خودش اين نسبت را بدهد، می‌ماند يک نفر!
استخاره بعد از نماز دکتر شریعتی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی  

فقط لاهوت

بعضی‌ها گمان می‌کنند در عرفان فقط باید از عالم لاهوت صحبت کرد و حداکثر سری هم به ملکوت و جبروت زد. اگر به عالم ناسوت بیایی دیگر از عرفان دور شده‌ای مگر برای محکوم کردن ناسوت!
قادر فاضلی، شرح و تفسیر دیوان امام، صفحه ۳۰، برداشت آزاد [اینجا]
به معراج برآیید چو از آل رسولید
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
غفلت دادا
معراج عبدالقدوس گانگهی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

آری این ‌چنین است برادر

دکتر علی شریعتی کتابی دارد به نام آری اینچنین است برادر؛ علی تهرانی در سال ۱۳۵۹ كتابچه‌ای نوشت با عنوان آری این ‌چنین شد برادر! که شرحی است از سال‌های پس از انقلاب، و این از سر ارادتی بود كه به شریعتی داشت. [اینجا]
بخوانند و داوری کنند
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

علوم اسلامی خونین‌ترین شهید است

عبدالکریم سروش طی سی سال گذشته بیست و شش کتاب تألیف و دو کتاب ترجمه کرده است. آثارش غالبأ واکنش های تند متولّیان فرهنگ و اندیشۀ رسمی در جمهوری اسلامی را به دنبال داشت و نهایتأ منجر به محرومیتش از تدریس در کشور شد. در واشنگتن به تحقیق و تدریس مشغول است. وی علوم انسانی را خونین‌ترین شهید دوران پس از انقلاب اسلامی می‌داند. [اینجا]
تقسیم علوم انسانی به حکمت نظری و عملی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

مطالب جديد
مطالب قديمی‌